مقدمـه ای بر اصفهان شناسی
(نوشته شادروان دکتر لطف الله هنرفر)
اصفهان از شـهرهای بسیـار قدیمـی ایران است، آیند محلی سمسور در منطقه پانزده اصفهان موقعیت مناسب جغرافیـایی و طبیعی این شـهر درون مرکز فلات ایران و خاک حاصلخیز و وجود زاینده رود درهمـه دوران های گذشته بـه آن امکان داده هست که از مراکز مـهم فعالیت های نژاد آریـایی ساکن این مرز وبوم باشد. آیند محلی سمسور در منطقه پانزده اصفهان آب و هوای مناسب آن ضرب المثل نویسندگان و شاعران بوده است. آیند محلی سمسور در منطقه پانزده اصفهان مردم آن بـه داشتن هوش و ذکاوت فوق العاده و ابتکار و هنرمندی ممتاز بوده اند .خاک اصفهان را از دیرباز هنر پرور و مردم آن را هنر آفرین معرفی کرده اند. گرچه هنوز درون اصفهان حفاریـهایی جهت روشن نمودن تاریخ این شـهر درون دروه های هخا و اشکانی و ساسانی بـه عمل نیـامده، ولی درون دوره های اسلامـی تاریخ ایران طی چهارده قرن اخیر، پیوسته از شـهرهای مـهم ایران بـه شمار رفته و در چند دوره پایتخت بوده؛ بخصوص درون دوران سلجوقیـان، پایتخت امپراطوری پهناوری بوده کـه یک مرز آن را رود جیحون و مرز دیگرش را دریـای مدیترانـه تشکیل مـی داده است. درون دوران صفوی، بـه عنوان پایتخت این سلسله، شـهرت جهانی داشته است. درباره تاریخ و جغرافیـا، رجال، نویسندگان، شاعران، آثار تاریخی، مکان های مقدس و سنت ها و آداب و رسوم و شعایر محلی آن از قرن سوم هجری که تا زمان حاضر، کتب متعددی را مورخان و نویسندگان تدوین کرده اند.
اصفهان از شـهرهای بسیـار قدیمـی ایران است، موقعیت مناسب جغرافیـایی و طبیعی این شـهر درون مرکز فلات ایران و خاک حاصلخیز و وجود زاینده رود درهمـه دوران های گذشته بـه آن امکان داده هست که از مراکز مـهم فعالیت های نژاد آریـایی ساکن این مرز و بوم باشد. آب و هوای مناسب آن ضرب المثل نویسندگان و شاعران بوده است. مردم آن بـه داشتن هوش و ذکاوت فوق العاده و ابتکار و هنرمندی ممتاز بوده اند. خاک اصفهان را از دیرباز هنر پرور و مردم آن را هنر آفرین معرفی کرده اند. گرچه هنوز درون اصفهان حفاریـهایی جهت روشن نمودن تاریخ این شـهر درون دوره های هخا و اشکانی و ساسانی بـه عمل نیـامده، ولی درون دوره های اسلامـی تاریخ ایران طی چهارده قرن اخیر، پیوسته از شـهرهای مـهم ایران بـه شمار رفته و در چند دوره پایتخت بوده؛ بخصوص درون دوران سلجوقیـان، پایتخت امپراطوری پهناوری بوده کـه یک مرز آن را رود جیحون و مرز دیگرش را دریـای مدیترانـه تشکیل مـی داده است. درون دوران صفوی، بـه عنوان پایتخت این سلسله، شـهرت جهانی داشته است. درباره تاریخ و جغرافیـا، رجال، نویسندگان، شاعران، آثار تاریخی، مکان های مقدس و سنت ها و آداب و رسوم و شعایر محلی آن از قرن سوم هجری که تا زمان حاضر، کتب متعددی را مورخان و نویسندگان تدوین کرده اند. درون دوران صفوی، جهانگردان و نمایندگان سیـاسی و بازرگانی اروپا دردربار پادشاهان ایران، چون تاورنیـه، شاردن، سفر نامـه هایی از خود بـه یـادگار گذاشته اند کـه حاوی اطلاعاتی درباره تاریخ و جغرافیـا و مکان های تاریخی و اوضاع اجتماعی ایران و بخصوص اصفهان است.
مطالعه این سفرنامـه ها به منظور عموم طبقات، بـه ویژه جوانان، سودمند است. کتاب حاضر به منظور استفاده جوانان نوشته شده و تا حد امکان از تفصیل مطالب خود داری شده است. علاقه مندان بـه مطالعه آثار تاریخی و هنری اصفهان مـی توانند بـه کتاب گنجینـه آثار تاریخی اصفهان، تالیف نگارنده، کـه در شـهریور ماه 1344 منتشر شده است، مراجعه نمایند. آرزو دارم کـه این کتاب راهنما و راه گشای جوانان درون جهت شناسایی اصفهان باشد.
تهران – پانزدهم آبان ماه 1346
دکتر لطف الله هنر فر
فصل اول
موقعیت طبیعی و جغرافیـایی
اصفهان منطقه نسبتاً کوهستانی و وسیعی هست که بـه مساحت 403، 197 کیلومتر مربع، بـه انضمام چهار محال بختیـاری کـه در مرکز فلات ایران واقع شده است. این شـهر از شمال بـه نواحی کاشان و گلپایگان محدود است، از جنوب بـه آباده و بهبهان، از مشرق بـه یزد، از مغرب بـه نواحی بختیـاری و حدود خوزستان. طول آن از زردکوه درخاک بختیـاری ، کـه منبع زاینده رود است، که تا دریـاچهخونی تقریباً سیصد کیلومتر و عرض آن را از کوه های قهرود، کـه حد شمالی آن است، که تا قریـه امـین آباد، کـه حد جنوبی آن ودر خاک فارس واقع است، 240 کیلومتر ذکر کرده اند. وسعت استان اصفهان و شـهرستان های تابعه آن بـه تفکیک بـه شرح زیر است:
استان اصفهان بـه استثنای چهار محال بختیـاری 396، 170 کیلومتر مربع
شـهرضا 256، 9 "
شـهرستان اصفهان 212، 24 "
اردستان 240، 14 "
ف 140، 7 "
نایین 720، 46 "
نجف آباد 604، 3 "
حدود شـهرستان
شـهرستان اصفهان از شمال بـه شـهرستان های اردستان و کاشان و گلپایگان، از جنوب بـه شـهر ضا ، از مشرق بـه شـهرستان نایین و از مغرب بـه شـهرسان ف محدود است.
اصفهان امروز درون جلگه سبز و خرمـی درکنار زایند رود واقع هست و طول آن از مشرق بـه مغرب 18 کیلومتر و عرض آن از شمال بـه جنوب 12 کیلومتر است. مافروخی اصفهانی درون قرن پنجم هجری طول و عرض این شـهر ار چهارده فرسنگ درون شش فرسنگ، با هشت دروازه ذکر کرده و گفته هست که هشتصد پاره دیـه و مزرعه دارد .
طول و عرض جغرافیـایی
قدما اصفهان را بر حسب طول و عرض از اقلیم سوم گرفته اند. طول آن را از جزایر خالدات (عوم ) و عرض آن را از خط استوا (لب) ذکر کرده اند. طول و عرض جغرافیـایی آن بر حسب اندازه گیری بین المللی امروز از این قرار است: آیند محلی سمسور در منطقه پانزده اصفهان طول شرقی آن از نصف النـهار گرینویج 51 درون جه و 39 دقیقه و 40 ثانیـه و عرض شمالی آن از خط استوا 32 درجه و 38 دقیقه و 30 ثانیـه است.
ارتفاع اصفهان از سطح دریـا بین 1475 که تا 158 متر ضبط شده است. حداکثر ارتفاع استان درون شـهر کرد 2066 متر و حداقل درون یزد 1233 متر است.
جلگه اصفهان درون حدود 300 متر از تهران بلند تر هست و اختلاف ساعت آن با تهران 20 ثانیـه است.
جمعیت اصفهان را درون دروه شاه عباس بزرگ بین هفتصد هزار که تا یک مـیلیون نفر نوشته اند . شاردن نوشته هست که اصفهان بـه اندازه لندن جمعیت دارد.
اوژن فلاندن، سیـاح فرانسوی، کـه اصفهان را درون سال 1840م / 1255 ه . ق دیده است، مـی نویسد:
بدون اغراق اصفهان یکی از بزرگترین شـهر های عالم هست که محیط آن بیش از چهل کیلومتر است. این محوطه شامل محله ها، دهستان ها، قصرها و باغ هایی هست که بعضی آباد و بقیـه خرابه و غیر مس اند و وسعتش باعث شده کـه شـهرتی عظیم یـابد. از این رو درباره اش غلو شده، بـه طور ی کـه مـی گویند: اصفهان نصف جهان است.
شاردن شـهر اصفهان را محله بـه محله شرح داده هست و آثار با شکوه اصفهان را بتفصیل توصیف کرده است. (قسمت اصفهان درون سفرنامـه شاردن بـه وسیله آقای حسین عریضی، معلم دانشکده ادبیـات اصفهان، ترجمـه و منتشر شده است.)
جمعیت اصفهان از دویست سال قبل روز بـه روز کاهش یـافته است. ولی ششصد هزار نفر جمعیتی را کـه سیـاحان قرن هفدهم بـه آن نسبت داده اند، بـه نظر درست مـی آید. امرزو با این وضع، سرشماری بـه نظر درست مـی آید. امروز با این وضع، سرشماری اهالی مشکل بـه نظر مـی رسد؛ با وجود این، شاید حدود یکصد هزار نفر جمعیت داشته باشد.
مـیرزا حسین خان، فرزند محمد ابراهیم خان، تحویلدار اصفهان، مولف جغرافیـایی اصفهان، جمعیت اصفهان را درون دروه سلطنت فتحعلی شاه قاجار 000، 250 نفر، درون دوره محمد شاه قاجار 000، 170 نفر و در سال 1294 ه . ق 000، 50 نفر ضبط کرده است.
هانری رنـه دالمانی، کـه در سال 1907 م / 1324 ه . ق اصفهان را دیده است، درون سفرنامـه خود (از خراسان که تا بختیـاری) چنین نوشته است:
تعیین جمعیت اصفهان درون زمان های مختلف، ولو آن کـه تقریبی هم باشد، بسیـار مشکل است. شاردن، کـه غالباً بـه نوشته های او مراجعه مـی کنیم، مـی نویسد: زمانی کـه من درون اصفهان اقامت داشتم، جمعیت این شـهر بـه طور دقیق معین نبود. درون نوشته های مورخان هم اختلافی دیده مـی شود کـه حداقل ششصد هزار نفر و حداکثر یک مـیلیون نفر است.
اولئاریوس، نماینده دوک هلشتاین، کـه در اواخر نیمـه اول قرن هفدهم مـیلادی مدتی درون دربار شاه صفی بـه سر است، مـی نویسد: جمعیت شـهر اصفهان 000، 500 نفر هست و درون داخل حصار شـهر، هجده هزار خانـه وجود دارد.
فریرسوبوف درسال های 1784- 1785 م / 1198 – 1199 ه . ق یعنی درون دره کشمکش های زندیـه و قاجاریـه، جمعیت این شـهر را 000، 300 نفر نقل مـی کند و سرجان ملکم ، مولف تاریخ ایران، درون سال 1815 م / 1230 ه . ق این رقم را بـه 000، 200 نفر تقلیل مـی دهد.
مـی توان این طور فرض کرد کـه علت کاهش فوق العاده جمعیت، شورش ها و بی نظمـی هایی بوده هست که درون طول قرن هیجدهم مـیلادی(قرن دوازدهم هجری) درون ایران بوجود آمده، مخصوصاً از آغاز استیلای افغان ها بر اصفهان که تا شروع دوره قاجار، قطحی های پی درون پی و شیوع مرض و با هم درون تقلیل جمعیت شـهر های ایران و از آن جمله اصفهان از عوامل موثر بوده است. چناچه درون دوران سلطنت ناصر الدین شاه قاجار، قحطی سختی درون اصفهان پدید آمد و جمعیت آن بـه نصف کاهش یـافت. هنوز هم خاطره شوم این قحطی زبانزد مردم اصفهان هست و راجع بـه تاریخ آن گفته اند:
گرانی کـه آدمخوری باب گشت هزار و دویست هست و هشتاد و هشت
مطابق ضبط مرحوم مـیر سید علی جناب، صاحب کتاب الاصفهان قحطی های دیگری کـه باعث تقلیل جمعیت اصفهان شد، درون سال های 1171، 1202، 1232تا 1250 ه . ق اتفاق افتاده است.
با مقایسه آمار سال 1335، تمام شـهر اصفهان بیش از سایر شـهرستان های ایران، دارای مراکز عمده جمعیت بوده است، چنان کـه جمعیت سده(همایونشـهر)، کـه یکی از نواحی خیلی نزدیک بـه اصفهان درون حومـه شـهر است، بـه تنـهایی حدود 000، 115 نفر بوده است.
طبق سر شماری آبان سال 1335، شـهر اصفهان 000، 254 نفر جمعیت داشته است. 95 درصد این عده مسلمان، 2 درصد یـهودی و 2 درصد مسیحی بوده اند. مسیحی های اصفهان شامل ارامنـه ای مـی شوند کـه در سال 1013 هجری قمری بـه امر شاه عباس اول از جلفای آذربایجان بـه اصفهان کوچ داده شدند. تعداد ارامنـه فعلی ساکن جلفای اصفهان بیش از پنج هزار نفر نیست و یـهودی های اصفهان درحدود 3500 نفرند. ولی درون حدود 12 هزار نفر ارمنی درون دهات مغرب اصفهان، مخصوصاً درون ف و اطراف آن، بـه سر مـی برند کـه بیشتر بـه کار زراعت و کشاورزی اشتغال دارند.
طبق این آمار، نزدیک بـه دویست هزار نفر از مردم اصفهان از نظر اقتصادی فعال محسوب مـی شوند کـه 18 هزار نفر از آنان زن هستند. از مـیان پسران 10 که تا 14 ساله، درون شـهر اصفهان 27 درصد و در ده های اصفهان 39 درصد بـه کار مشغول بوده اند. 84 هزار نفر و یـا 48 درصد از شاغلان بـه کار درون کل حوزه اصفهان زارع هستند و مـیانگین سن بیشتر این زارعان 25 که تا 44 است.
در سال 1335، جمعاً درون کل حوزه اصفهان(شـهر و حومـه آن)، 137 هزار خانواده وجود داشته کـه نصف خانواده ها از چهار نفر بیشتر و نصف آن ها کمتر از چهار نفر بوده اند. طبق آمار سال 1335، جمعیت اصفهان 205،621 نفر بوده هست که از این عده 708، 254 نفر درون شـهر اصفهان و بقیـه درون نقاط اطراف آن زندگی مـی کرده اند. ساکنان فعلی شـهر اصفهان بیشتر اصفهانی الاصل هستند و چنان کـه آمار سال 1335 نشان مـی دهد، فقط چهار درصد از مردم اصفهان اصفهانی نیستند. طبق جدیدترین آماری کـه در سر شماری آبان ماه سال 1345 بـه دست آمده، جمعیت شـهر اصفهان 777، 423 نفر و جمعیت استان اصفهان 759،706 نفر گزارش داده شده است.
پستی و بلندی
اصفهان درون مرکز فلات ایران واقع شده و منطقه ای نسبتاً کوهستانی هست که از سمت مغرب، درون طول دره وسیعی کـه بستر زاینده رود است، بـه وسیله کوه های مرتفع محصور مـی شود. ارتفاع متوسط آن از سطح دریـا 1475 متر و کوه های آن از شمال غربی بـه جنوب شرقی کشیده شده است. ارتفاع کوه های اطراف اصفهان حدود 3000 متر است. مـهم ترین رشته کوه آن آهکی هست و نقاط صعب العبور دارد. سرچشمـه رود خانـه های کارون و زاینده رود درون این قسمت است.
سلسله کوه های منطقه اصفهان از زرد کوه بختیـاری، کـه از شعبات کوه های لرستان است، منشعب مـی شوند. کوه منگشت، بـه ارتفاع 1500 که تا 3000 متر ف مانند دیواری ییلاق بختیـاری را از قشلاق جدا مـی کند و شعبه آن سبز کوه، بین پشتکوه و چهار محال قرار دارد. ارتفاع کوه های ف دو که تا سه هزار متر هست که بـه موازات یکدیگر مانند پنجه ای از جنوب بـه شمال امتداد یـافته و بـه کوه های خونسار مـی پیوندند. کوه های کرون، درون مغرب اصفهان، از مغرب بـه مشرق امتداد دارند و فاصله آن ها بـه طور متوسط از 24 که تا 30 کیلومتر هست . بدنـه کوه های این قسمت عاری از آب و درخت هست و فقط درون چند نقطه آب و درختی مشاهده مـی شود. دالان کوه حد غربی ناحیـه کرون را تشکیل مـی دهد. از شاه کوه لنجان، کـه امتداد آن شمالی و جنوبی است، دو رشته کوه از مغرب بـه مشرق منشعب مـی شود کـه جاده اصفهان بـه شـهرضا را واقع مـی کند؛ یکی کوه های کلاه قاضی و دیگری کوه های مـهیـار هست که گردنـه و تنگ چالشتر و ارچینی درون آن واقع است.
ارتفاعات نزدیک شـهر
دنباله ارتفاعات شاه کوه لنجان درون جنوب اصفهان بـه دو رشته کوه کم ارتفاع صفه و بابا سعید متصل مـی شود کـه جهت آن ها از جنوب بـه مشرق است. ارتفاع کوه صفه درون جنوب شـهر اصفهان بـه 2400 متر مـی رسد. این رشته کوه، با بریدگی های زیـادی کـه دارد و به علت نزدیکی آن بـه شـهر بر زیبایی طبیعت اصفهان افزوده است. درون 25 کیلومتری شمال غربی اصفهان، کوه های سید محمد واقع شده کـه از کنار جاده شوسه اصفهان شروع مـی شود و به کوه های کرون و قمـیشلو و علوی اتصال مـی یـابد. این کوه دو سه چشمـه آب دارد؛ یکی از آن ها بـه نام چشمـه منظر درون بین اهالی شـهرت دارد و از گردشگاهای شـهر بـه شمار مـی رود.
ارتفاعات شمال اصفهان بـه منزله تپه های خاکی محسوب مـی شوند کـه به گردنـه مادر شاه درون سه راه اصفهان بـه تهران متصل شده و به کوه چاله سیـاه درون 35 کیلومتری شمال غربی اصفهان ختم مـی شوند.
اندکی دورتر شمال جلگه اصفهان را کوه های نطنز و قرود کاشان محدود مـی کند و کوه معروف کرس بـه ارتفاع 3350 متر بـه خط مستقیم درون پنجاه کیلومتری شمال اصفهان واقع شده کـه اغلب از برف پوشیده هست و بـه واسطه ارتفاعی کـه دارد از دور بخوبی نمایـان است.
نقاط تماشایی کوه صفه
از پل الله وردی خان یـا سی و سه چشمـه، کـه از آثار دوره شاه عباس بزرگ هست و خیـابان معروف چهار باغ را بـه دو قسمت تقسیم مـی کند، بـه سمت جنوب، خیـابان چهار باغ بالا واقع شده کـه در دوره صفوی درهر طرف آن باغ هایی بزرگ قرار داشته، ولی امروز کارخانـه های صنعتی و بیمارستان ها جایگزین آن ها شده است. این خیـابان بـه زمـین های وسیعی بـه نام هزار جریب منتهی مـی شود کـه در محل باغ معروف هزار جریب، کـه از آثار دروه شاه عباس اول است، قرار دارد . اراضی هزار جریب بـه سمت جنوب ارتفاع مـی گیرد و به خط الراس کوه صفه منتهی مـی شود. درون این کوه چشمـه های طبیعی واقع شده کـه از قدیم شـهرت داشته و تفرجگاه مردم کوهنورد و جوان های علاقه مند بـه ورزش و راه پیمایی بوده است. چشمـه درویش، کـه به شکل حوضی طبیعی و مسقف درون پایـه کوه صفه واقع شده و آب از آن خارج نمـی شود، از آن جمله است. درون حدود دویست متر بعد از آن، راه صعب العبور چشمـه گل زرد، کـه غیر از اشخاص کوهنوردی نمـی تواند بـه آن جا برود، قرار دارد. درون مغرب چشمـه درویش، قسمت صفه مانندی بـه مساحت هزار متر واقع شده کـه به همـین جهت این کوه را کوه صفه مـی نامند. این قسمت را مسطح کرده اند و بر روی آن عمارتی باصطلاح چهار طاقی بنا کرده اند. درون این قسمت، کوه مانند دیوار صافی هست و سایـه مـی اندازد. درون مغرب صفه، چشمـه دیگری بـه نام چشمـه نقط واقع شده کـه به صورت سنگابی هست و از بالای کوه، آب قطره قطره درون آن مـی چکد و جانوران کوهی و کوهنوردان از آب آن ، کـه بسیـار خنک است، مـی آشامند. درون سمت مشرق این ارتفاعات، سلسله تپه های بزرگ و کوچک بـه نام هزار دره واقع شده هست که جاده شیراز از وسط آن ها مـی گذرد. دراین تپه ها، گل سرخی هست کـه برای تزیین و رنگ آمـیزی درون عمارات و باغچه ها بـه کار مـی رود. این رشته کوه درون جهت مغرب، بـه جلگه گرکن از بلوک لنجان و شاه کوه منتهی مـی شود کـه دارای مغازه ای هست و چشمـه آبی دارد. درون ایـام قدیم، بعضی اشخاص بـه مدت چهل شبانـه روز به منظور ریـاضت درون آن جا چله نشینی مـی کرده اند.
در خط الراس رشته کوه صفه، چهار دیواری های بزرگ و کوچک زیـادی بـه شکل قلعه بنا شده کـه آن ها را قلعه دیو مـی نامند و ظاهراً راه وصول بـه آن ها از نقب های زیرزمـینی بوده است(مولف الاصفهان نوشته هست که احتمال مـی رود چون این قلعه ها درون دامنـه و سرکوه ها واقع شده و زیـاد است، به منظور اجساد آتش پرستان قدیم ساخته شده باشند و بنابراین خیلی قدیمـی است).
از قله صفه نزدیک بـه سه هزار متر بـه سمت مغرب، درقله کوهی کـه از سایر کوه های جدا افتاده، آثار بنایی قدیمـی بـه نام تخت رستم واقع شده کـه چند دیوار با خشت های بزرگ، کـه هر خشت آن نیم متر درون نیم متر است، منظره آن را نمودار مـی کند. گفته اند کـه جنگ اسکندر با دارا درون این نقطه واقع شده است.
تنگ و گردنـه
گردنـه های معروف اطراف شـهر عبارت هست از: گردنـهمـیش، گردنـه رخ و تنگ بیدکان کـه در سر راه اصفهان بـه بختیـاری واقع شده اند: تنگ بیدکان، بـه طول 12 کیلومتر، درون کوه بیدکان واقع شده و در مدخل آن آب بسیـار گوارایی جریـان دارد . و راه شوسه اصفهان بـه شـهر کرد از این تنگ مـی گذرد. گردنـه رخ، درون شمال غربی کوه رخ واقع شده و راه شوسه جدید الاحداث اصفهان بـه شـهرضا و شیراز از آن مـی گذرد.
تنگ لاشتر، کـه عامـه مردم این تنگ را لارشتر مـی نامند، بـه طول شش کیلومتر بین کوه کلاه قاضی و کوه لاشتر، کـه راه شوسه اصفهان بـه شـهرضا و شیراز از آن مـی گذرد، از گردنـه های خیلی نزدیک بـه شـهر است.
گردنـهپیسه، تقریباً درون یک فرسخی جنوب باغ وحوش و گردنـه آب نیل، بین اصفهان و قریـه پیر بکران از گردنـه های سهل العبور اصفهان درون جنوب غربی این شـهر و در بلوک لنجانات واقع شده است.
دیگر از گردنـه های معروف، گردنـه مورچه خورت درون شمال اصفهان و تنگ اشترگان، دیزی از ده های لنجان علیـا و دهکده اشترگان است.
گردنـه هایی کـه از شـهر فاصله بیشتری مـی گیرد، بیشتر درون ناحیـه کوهستانی چهارمحال و ف واقع شده اند و مشـهورترین آن ها عبارت هست از: گردنـه خراجی کـه از قهفرخ بـه شلمزار مـی رود و گردنـه مرادار کش بین شلمزار و پشتکوه و گردنـه تل بین پشتکوه و ایذه (مال امـیر سابق ) و گردنـه ساطعی و گردنـه بازفت بین خاک اصفهان و گرمسیر.
گردنـه های امامزاده وگاو جفت و بارز و آب ملخ درون کوه های ف واقع شده و محل عبور طایفه موگویی و چهار لنگ بـه پشتکوه است. گردنـه های دیگر عبارت هست از: گردنـه دزدان درون کوه های آخور علیـا، گردنـه سرخ و آب گرم سر راه کرون بـه چادگان ف، گردنـه آب پونـه و گردنـه فوده درون سر راه شـهرضا بـه لنجان.
آب و هوا
شـهر اصفهان درون جلگه واقع شده است. زمـین های آن رسی هست و درون نقاط مختلف آن، 75 سانتیمتر که تا یک متر و نیم بـه طور متفاوت، بـه قشری محکم از رس مـی رسد کـه سخت و غیر قابل نفوذ است. پی منازل و ساختمان های معمولی بر روی همـین قشر رسن بنا مـی شود. دیوار های گلی قدیمـی، کـه حصار باغ های داخل و خارج شـهر را تشکیل مـی دهد، بر روی همـین قشر رس ترکیب شده کـه بعضی از آن ها حتی چند صد سال دوام کرده است. خشت خامـی کـه از این گل رس ساخته مـی شود، بـه اندازه آجر پخته استحکام دارد و در بیشتر بناهای قدیم چندین سال دوام کرده است. دوام نوع مخصوصی از این خشت خام درون آثار کهن آتشگاه حتی بـه دو هزار سال مـی رسد. رشته کوه های محلی اصفهان درون اطراف شـهر، از غرب و جنوب بـه سمت شرق کشیده شده و با ارتفاع یکنواخت و بریدگی های قله های آن، هماهنگ با آثار تماشایی داخل شـهر، منظره ای طبیعی و تماشایی بـه وجود آورده است. منظره زیبای کوه های اطراف اصفهان، از فراز عمارت عالی قاپو درون مـیدان نقش جهان و از قله کوه آتشگاه بخوبی نمودار مـی شود. چون غیر از نواحی نجف آباد و دهستان های برخوار و کوهپایـه، سایر بخش های اصفهان درون کنار رودخانـه پر برکت زاینده رود واقع شده و دارای آب و هوای معتدل و فصول چهار گانـه منظم است. شمال اصفهان که تا 90 کیلومتر باز هست و بادهای خنک شمالی از این طریق مـی وزد؛ اما جنوب آن از سه کیلومتری بسته مـی شود. (جغرافی دانان قدیم عرب گفته اند کـه اصح مساکن و بلاد شـهری هست که شمال آن گشاده و جنوبش گرفته باشد) و به طوری کـه ذکر شد، اصفهان دارای چنین موقعیتی هست و چون جنوب و غرب آن، کوهستانی و شمال و شرق آن، جلگه هست دارای اختلاف هوا و بارندگی است؛ چنانچه درون ف و چهار محال، کـه در مغرب واقع شده و کوهستانی است، بارندگی زیـاد و در مدت زمستان کلیـه زمـین های آن نواحی پوشیده از برف هست قسمت عمده زراعت آن دیم هست و بـه واسطه سردی هوا محصول صیفی بندرت بـه عمل مـی آید. بر عدر شمال و مشرق، کـه عموماً جلگه و شوره زار است، بارندگی کمتر و بی دوام مـی باشد و کشاورزان زراعت تابستانی خود را با آب قنات و چاه مـی کنند. هوای این قسمت خیلی خشک و در تابستان بسیـار گرم است. اراضی شرقی، بـه واسطه مجاورت با باتلاقخونی ، و ریگزار و کویر هنگام روز، بـه واسطه تابش آفتاب، بی اندازه گرم و در شب خیلی سرد است.
به طور کلی درون هر موقع از سال درون این شـهر وزش باد جریـان دارد، ولی عموماً بادها از سمت جنوب غربی مـی وزند و به این علت هست که ابر باران نیز از همـین سمت نمایـان مـی شود. بادهای موسمـی اصفهان، کـه از مغرب بـه مشرق مـی وزد، درون دو موقع از سال شروع مـی شود. یکی از نیمـه اول اسفند که تا نیمـه اول اردیبهشت کـه بادهای سرد مـی وزد و دیگری از اوایل شـهریور که تا اواسط مـهر کـه بادهای خزانی نسبتاً گرم مـی وزد. درون بعضی از سال ها شدت فشار و سرعت باد زیـادتر از حد معمول مـی شود، ولی کمتر شنیده شده هست که بادهای شدید درون اصفهان خساراتی بـه بار آورده و زندگی مردم را فلج کرده باشد.
شـهر چهار فصل – از لحاظ نظم و ترتیب فصول چهارگانـه سال، هیچ یک از شـهر های ایران با اصفهان برابری نمـی کند. روز اول فروردین و اول تیر و اول مـهر و اول دی ، شروع چهار فصل بهار و تابستان و پاییز و زمستان را اعلام مـی دارند و تغییرات استثنایی بندرت دیده شده است.
در اواسط مـیزان (ماه مـهر)، هوا اندکی مـیل بـه سردی مـی کند. رعایـا از قدیم شب هفدهم مـهر را «جلبند» مـی نامند و احتمال مـی رود کـه از آن شب بـه بعد، سرما بـه بعضی از محصول ها، کـه به درخت باشد یـا نرسیده باشد، آسیب برساند. اواخر مـیزان که تا اواسط عقرب (آبان)، شروع بـه خزان و فصل برگ ریزان اصفهان هست و درون آن وقت دیگر مـیوه ای بـه درخت یـا مزرعه نمـی گذارد و همـه را مـی چینند و انبار مـی کنند. از اوایل آبان، معمولاً بارندگی شروع مـی شود و در اول قوس (ماه آذر) تمام برگ درختان ریخته و درخت ها مانند چوب خشک مـی شوند. درون اواخر آذر، هوا کاملاً سرد شده و احتمال با برف مـی رود. از اول جدی (دی) که تا دهم دلو (بهمن)، اوج سرما و با برف و یخبندان هست و آن را چهله بزرگ مـی نامند و از دهم دلو که تا اول حوت (اسفند)، سردی هوا بی اعتبار است، مگر درون سال های استثنایی کـه سردی هوا زیـاد باشد و آن را چهله کوچک مـی نامند. از اوایل اسفند، هوا رو بـه گرمـی مـی رود و در اول ثور (اردیبهشت)، هوا گرم و معتدل هست و درون اول جوزا (خرداد)، گرمـی هوا زیـاد مـی شود، ولی طاقت فرسا نیست. این ماه که تا اوایل سرطان (تیر)، کـه هوا بـه اوج گرمـی خود مـی رسد، شروع چیدن مـیوه های درختان درون اصفهان است.
هوای اصفهان بیشتر صاف و آفتابی هست و پیوسته باد معتدل (نسیم) درون آن درون حال وزیدن است. معمولاً هوا چنان صاف و شفاف هست که ستاره زهره درون نزدیک ماه دوشنبه پرتو مـی اندازد و در کمال درخشندگی است.
هوای اصفهان، بـه واسطه وفور درختان و بخار آبی کـه از زاینده رود متصاعد مـی شود، لطیف و لطافت و طراوت آن، بخصوص درون فصل بهار، کاملا ً محسوس است. مـیوه های پیشرس، مانند خیـار، از سی که تا چهل روز بعد از نوروز و غله آن از 120 روز بعد از اعتدال ربیعی جمع آوری مـی شود.
طبیعت اصفهان درون دو زمان جلوه خاص دارد: یکی درون ماه اردیبهشت، کـه از لحاظ سرسبزی و خرمـی مزارع و باغ ها مانندبهشت مـی شود و این جلوه گری درون اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد با ظاهر شدن گل های سرخ، بـه کمال اعتبار خود مـی رسد، و دیگر درون اواخر مـهر ماه، کـه برگ درختان طلایی رنگ مـی شود و جلوه خزانی اصفهان آغاز مـی گردد. درون هر دو زمان ساحل زاینده رود مخصوصاً منطقه واقع درون بین پل سی و سه چشمـه که تا پل فلزی و پل مارنان از گرد شگاه های بی نظیر اصفهان است.
درجه حرارت – حداکثر درجه حرارت اصفهان، درون تابستان درون اول مغرب و در سایـه بعداز ظهر ، 30 درجه سانتیگرداد مـی رسد و حداقل آن، دربعضی سال ها درجه زیر صفر است. گرمای تابستان طاقت فرسا نیست و به علت وفور آب و درختان فراوان، بدون احساس ناراحتی، قابل تحمل است. هوا درون اغلب شب های تابستان خنک هست و خوابیدن درون هوای آزاد بدون پوشش کافی امکان پذیر نیست. درون فصل زمستان هوا بندرت سرد شود و معمولاً معتدل است. بـه طور استثنا درون زمستان هایی کـه تمام فلات ایران درون معرض جریـان هوای بسیـار سرد قرار مـی گیرد، اصفهان هم بـه شدت سرد مـی شود؛ بـه هر حال سرمای آن غیر قابل تحمل نیست. مولف کتاب الاصفهان نوشته هست که درون طول مدت سی سال فقط یک شب درجه حرارت بـه 20 درجه زیر صفر رسیده هست و دو شب قبل و بعد آن 16 درجه بوده است. وی نوشته هست که این سرما درخت های مو و انار را خشکانید و مـی گوید وقتی کـه آب را بـه هوا مـی پاشیدیم، موقع فرو ریختن روی یخ های زمـین صدای آتش بازی مـی کرد. آب رودخانـه و نـهر ها، چون از عمق یخ مـی بست، روی یکدیگر منجمد شده و بالا آمده و مملو مـی شد و از اطراف جریـان پیدا مـی کرد و به عمارت ها و دیوارها ی آن ها صدمـه مـی زد و حیوانات زیـادی را تلف مـی کرد.
مـیزان بارندگی - بارندگی درون اصفهان منحصر بـه فصل زمستان هست و درون پاییز و بهار بندرت بارنگی اتفاق مـی افتد و اگر درون بهار ابرهایی درون آسمان ظاهر شود، با باد هایی کـه در این فصل مـی وزد پراکنده شده و مانع بارندگی مـی شود. مـیزان بارنگی سالیـانـه درون اصفهان زیـاد نیست و متوسط ارتفاع باران ، کـه از آبان که تا اواخر اردیبهشت درون این شـهر مـی بارد، بین 100 که تا 150 مـیلیمتر بیشتر نیست. درون بعضی از سالها از 30 که تا 40 مـیلی متر هم تجاوز نمـی کند و روی هم رفته خشکسالی بیش از سال های مرطوبی است. اتفاق افتاده هست که چند سال متوالی حتی یک برف هم درون فصل زمستان نباریده، درصورتی کـه در یک سال استثنایی چهل روز متوالی آسمان این شـهر ابری بوده و برف های سنگین باریده است. اما مـیزان بارندگی درون ارتفاعات مغرب اصفهان، کـه سرچشمـه زاینده رود است، خیلی بیشتر است. زرد کوه، کوه رنگ و سایر کوه های بختیـاری، معمولاً پوشیده از برف است. این کوه ها منبع اصلی آب و سرچشمـه رودخانـه اصفهان است.
چنان کـه ذکر شد، درون اصفهان معمولاً تغییر شدید آب و هوایی و انقلاب های جوی کمتر دیده مـی شود و اگر استثنا درون سالی انقلاب جوی رخ دهد، بسیـار محسوس و قابل توجه است، چنانچه از اواخر آبان که تا آخر نیمـه اول آذر سال 1333، به منظور مدت بیست روز متوالی، باران هایی بارید کـه در تاریخ پانصد سال اخیر این شـهر نظیر نداشته هست و بـه خانـه های مس و بناهای شـهر و بناهای باستانی کـه برای مقاومت درون مقابل چنان باران های بی سابقه آماده نبودند، خسارات فراوان رسانید و رعب و وحشتی عجیب مردم را فراگرفت. باران های مذبور درون مدت 20 روز بـه مـیزان 1675 مـیلی متر رسید و مردم فقیر و ساکنان قسمت های قدیمـی شـهر ، کـه خانـه های گلی آن ها را آب باران فرا مـی گرفت و خراب مـی شد، بـه شبستان های مساجد بزرگ و تاریخی پناه بردند و به دنبال ریزش این باران ها، زاینده رود درون روزهای شانزدهم و هفدهم آذر1333 طغیـان بی سابقه ای کرد و شـهر اصفهان موردتهدید قرار گرفت.
شاردن، سیـاح مشـهور فرانسوی، کـه در دوره شاه سلیمان مدتی را درون اصفهان بـه سر نیز درون سفر نامـه خود از باران و تگرگی کـه همراه با توفان و بسیـار شدید بوده هست ذکر مـی کند و مـی نویسد کـه من درون عمر خود هرگز چنان بارندگی ندیده بودم. این بارندگی مدت 24 ساعت ادامـه داشت و تمام کوی و برزن و منازل و مساکن و باغ ها و بستان ها از آب انباشته شد و صدمـه های سنگینی متوجه عده کثیری از خانـه های مردم شد و بسیـاری از دیوارها خراب و ویران گشت. مسیر آب رودخانـه زاینده رود چنان برگشت کـه به طرف شـهر طغیـان کرد و قسمتی از عمارت های ساحلی را ویران ساخت و سپس بـه سوی خیـابان مشجر زیبایی کـه گردشگاه اصفهان هست و مابین پل و قصبه جلفا وافع مـی شود، حمله ور شد. ارتفاع آب درون این جا بالغ بر چهار پا بود. باغ ها و بستان ها و عمارت های تفریحی این حدود سیل زده و ویران گشت. وی مـی نویسد: ضایعات وارده درون نتیجه این رگبار مـهیب، بالغ بر دو مـیلیون بود . تنـها شاه متحمل صد هزار اکو خسارت شد. که تا دو روز بعد جریـان آب ادامـه داشت و پس از دو روز، دیگر اثری از آن مشاهده نمـی شد.
شـهر سرمـه و زعفران – اصفهان از قدیم بـه داشتن سرمـه و زعفران شـهرت داشته است. مقدسی، از جغرافی نویسان قرن چهارم هجری، نوشته هست که اصفهان یک مرکز تجارتی بود و از آن جا پارچه های ابریشمـی ونخی بـه مقادیر زیـاد صادر مـی شد. زعفران و اقسام مـیوه ها درون نواحی آن، کـه وسیع ترین و پر آب ترین نقطه ایـالت جبال بود، بخوبی بـه عمل مـی آمد.
جابر انصاری، درون تاریخ اصفهان و ری، نوشته هست که درون حدود ورزنـه و رویدشت (از بلوک اصفهان درون سمت مشرق شـهر) جایی هست که آن را شـهر سبا مـی نامند و امروزه ویرانـه هست و درون آن جا گلرنگ شبیـه زعفران بسیـار یـافت مـی شود.
هنگامـی کـه عبدالملک مروان از خلفای اموی بـه جنگ مصعب آمد، چون هر یک از روسای کوفه از وی تقاضای حکومت اصفهان را داشتند، پرسید: اصفهان کجاست و چگونـه جایی هست که همـه حکومتش را خواستارند؟ نوشته اند کـه وی خطاب بـه حجاج، نایب اصفهان، گفت: تو را بـه شـهری مـی فرستم کـه سنگش سرمـه، و مگسش زنبور عسل، و گیـاهش زعفران است.
خاقانی، از شاعران مشـهور ایران درون قرن ششم هجری، درون قصیده طولانی کـه در وصف اصفهان سروده، از آب و هوا و موقعیت طبیعی و سرمـه اصفهان یـاد کرده است. ما چند قطعه از شعر او را درون این جا مـی آوریم:
نگهت حور است یـا هوای صفاهان
جبهت جوز هست یـا لقای صفاهان
دولت و ملت دوگانـه زاد چو جوزا
مادر بخت یگانـه زای صفاهان
خاک صفاهان نـهال پرور سدره است
سدره توحید منتهای صفاهان
دیده خورشید چشم درد همـی داشت
از حسد خاک سرمـه زای صفاهان
لاجرم آنک به منظور دیده خورشید
دست مسیح هست سرمـه های صفاهان
چرخ نبینی کـه هست هاون سرمـه
رنگ گرفته ز سرمـه های صفاهان
یرحمک الله زد آسمان کـه دم صبح
عطسه مشگین زد از صبای صفاهان
دست خضر چون نیـافت چشمـه دوباره
کرد تیمم بـه خاک پاک صفاهان
از شاعران متاخر، شمس الشعرا سروش اصفهانی، ضمن بیـان قصیده ای درون مدح ناصر الدین شاه قاجار، از سرمـه اصفهان چنین یـاد کرده است:
کرد سپاهان بـه از حدیقه رضوان
آمدن شاه دادگر بـه سپاهان
شمس ملوک زمانـه، ناصر الدین شاه
بر سر خلق خدای، سایـه یزدان
شـهر سپاهان بـه فر خویش بیـار است
همچو صبا را بـه فر خویش سلیمان
بود گر این شـهر تختگاه ملکشاه
اینت ملکشـه درین مبارک ایوان
مردم از خطه سپاهان سرمـه
روشنی دیده را برند بـه کیـهان
خلق سپاهان کنند روشن دیده
اکنون از گرد موکب شـه ایران
زاینده رود
مـهم ترین رودخانـه ای کـه در مرکز ایران جاری است، زاینده رود مـی باشدکه از ارتفاعات زرد کوه بختیـاری و از رشته ای بـه نام کوهرنگ سرچشمـه گرفته و از مغرب بـه مشرق که تا باتلاقخونی جریـان دارد. طول این رودخانـه را ، با پیچ و خم های آن ، 400 که تا 480 کیلومتر نوشته اند، ولی این فاصله بـه خط مستقیم 270 کیلومتر است. عرض بستر رودخانـه که تا 200 متر کم و زیـاد مـی شود. قله های چهل چشمـه و کوهرنگ درون خاک بختیـاری، سرچشمـه این رودخانـه هست و بیشتر ایـام سال پوشیده از برف است. بستر این رودخانـه، از سرچشمـه تامصب، از خود زایش آب مـی کندو بـه همـین جهت زاینده رود نام دارد. قسمت اولیـه مجرای زاینده رود پیچ و خم های زیـادی دارد، ولی هر قدر پایین تر مـی آید، پیچ و خم آن کم تر مـی شود که تا مـی رسد بـه کوه قلعه بزی، کـه در انحنایی بـه مسافت 12 کیلومتر و بر خلاف مجرای اصلی از مشرق بـه مغرب جریـان پیدا مـی کند و از پل فلاورجان که تا شـهر اصفهان، از مغرب بـه مشرق، 24 کیلومتر مسافت را بـه شکل مارپیچ طی مـی کند و در وسط این مسافت، کوه آتشگاه واقع هست که از قله آن مارپیچ طی مـی کند و در وسط این مسافت، کوه آتشگاه واقع هست که از قله آن پیچ های رود خانـه دیده مـی شود کـه به شکل مار مـی پیچد و شاید بـه همـین سبب بوده هست که این کوه را ماربین و دهات اطراف این کوه را ماربین نامـیده اند و هم اکنون نیز ماربین نام دارد و از لحاظ وفور مـیوه و سر سبزی وصفا جزء مـهم ترین بلوک اصفهان است.
قسمت دوم رودخانـه، درون اراضی کرارج و برآآن و رودشت جریـان پیدا مـی کند که تا به باتلاق خونی منتهی مـی شود.
باتلاقخونی، جلگه ای هست ناهموار کـه طول و عرض آن قریب سی کیلومتر هست و وسعت آن با افزایش و نقصان آب رودخانـه تغییر مـی کند. این باتلاق از طرف جنوب و مشرق بـه تپه هایی از ماسه و شن محدودمـی شود کـه بلندی آن ها متجاوز از 200 متر است. بالای آن تپه ها، ابتدا جرقویـه علیـا و بعد دشت وسیعی هست به طول چندین فرسخ از ماسه و شن بـه سمت ابرقو. تمام جرقویـه علیـا از چشمـه های زاینده رود مـی شود.
حمدالله مستوفی، مورخ و نویسنده مشـهور ایران، درون قرن هشتم هجری، درباره زاینده رود خلاصه ای نوشته هست که ذکر آن را مفید مـی دانیم. وی چنین نوشته است:
رودخانـه اصفهان امروز بـه زنده رود موسوم هست و مصنفان مختلف آن را زاینده رود و زرین رود نیز نوشته اند. زرین رود اکنون بـه یکی از شعب این رودخانـه اطلاق مـی شود. قسمت علیـای شاخه اصلی این رود جوی سرد نام دارد و از زرد کوه سرچشمـه مـی گیرد. این کوه، کـه هنوز بـه مناسبت سنگ های آهکی زرد رنگ خود بـه این نام خوانده مـی شود، درون 30 فرسخی باختر اصفهان نزدیک سرچشمـه رود دجیل یعنی کارون واقع است.
پایین سهر و فیروزان، واقع درون خان لنجان یکی از شعب زایند رود کـه از حیث بزرگی با خود رودخانـه همسری مـی کند و از حدود گلپایگان سرچشمـه مـی گیرد و به زاینده رود مـی ریزد، آن گاه بعد از عبور از اصفهان و سیراب نواحی هشت گانـه آن، اندکی بـه سمت خاور رود شت پیچیده و بالاخره درون باتلاقخونی، کـه در حاشیـه کویر واقع است، فرو مـی رود. طبق یک عقیده عمومـی ، کـه ابن خرداذبه درون قرن سوم نیز آن را ذکر کرده است، این رودخانـه بعد از فرو رفتن درون باتلاق خونی دوباره درون شصت فرسخی آن باتلاق درون کرمان ظاهر مـی شو و آن گاه بـه دریـا مـی ریزد؛ اما حمد الله مستوفی مـی گوید: این روایت ضعیف مـی نماید زیرا کـه از خونی که تا کرمان زمـین های سخت وجبال محکم درون مـیان هست و ممری درون زمـین کـه چندان آب درون آن روان تواند شد، متعذر مـی نماید و زمـین کرمان بلند تر از زمـینخونی است.
در فلات وسیع و خشک ایران، وجود رودخانـه زاینده رود بـه مثابه نعمتی بزرگ محسوب مـی شود و در حقیقت جلگه حاصلخیز و پر برکت اصفهان و تاریخ درخشان آن، با موقعیت جغرافیـایی آن، درون فلات وسیع ایران ارتباط مخصوص دارد و به طور خلاصه، نتیجه و حاصل جریـان رودخانـه پر برکتی مانند زاینده رود درون این سرزمـین هست و از همـین جهت هست که نام زاینده رود درون تاریخ ادبیـات ایران نیز همـه جا ذکر مـی شود و شاعران و مردم با ذوق ایران بـه یـاد آن مترنم بوده، شعر هایی گفته و نغمـه هایی سروده اند.
خاقانی، شاعر مشـهور ایران، درباره زاینده رود چنین گفته است:
رودی هست که کوثرش عدیلست
آبش سلسال و سلسبیلست
نـه بلک زرشگ او همـه سال
شیدای مسلسلست سلسال
گه سیمگری نماید آبش
گه شیشـه گری کند حبابش
آبش بدل گلاب دانند
زو دردسر سران نشانند
گر شیشـه کند حباب شاید
شیشـه ز پی گلاب باید
و درون جای دیگر مـی گوید :
یـا آن عهدی کـه دور از چشم زخم آسمان
با تو بودم درون کنار زنده رود و مرز جی
مولف هفت اقلیم با آن کـه از مردم ری بوده و در هندوستان توطن اختیـار کرده بود است، از بوی خوش اصفهان طرب انگیز شده و مـی نویسد:
لب زنده رود و نسیم بهار دلستان و مـی خوشگوار
ز دل بیخ انده چنان بر کند که بیخ ستم خنجر شـهریـار
صائب، ملک الشعرای عصر شاه عباس دوم، درون آن زمانی کـه در هندوستان بوده با این کـه از کمال احترام و شخصیت برخوردار بوده و براحتی زندگانی مـی کرده و دربار شاه جهان قدر و منزلتی بـه سزا داشته است، با وجود این دایماً متذکر بـه ذکر ایران و بازگشت بـه اصفهان و اقامت درون ساحل زاینده رود بوده هست و درون این مورد چنین گفته:
خوش آن روزی کـه صائب من مکان درون اصفهان سازم
ز وصف زنده رودش خامـه را رطب اللسان سازم
تقسیم آب زایند رود
تقسیم آب زاینده رود طبق طومار معروف شیخ بهایی هست که درون دوره صفوی تنظیم شده است. آب رود خانـه، بعد از عبور از کوه های ف و نمودن اراضی ساحلی و بلوک آیدغمش، بین بلوک مشروحه زیر از لحاظ زمان و در طول مدت یک سال، روی سه اصل زیر تقسیم مـی شود:
مختص – یعنی همـه آب زاینده رود از پانزدهم اردیبهشت که تا آخر آن و از 15 آذر که تا آخر برج ، مخصوص بلوک رود شتین هست (رود شت علیـا و سفلا آخرین قسمتهای آبخور زاینده رود است).
مشترک – یعنی آب زاینده رود از آخر اردیبهشت که تا شش ماه، بـه طور مشترک درون اختیـار بلوک پایین رودخانـه است.
آزاد – یعنی از آخر آذرماه که تا پانزدهم اردیبهشت ، آب زاینده رود آزاد هست و همـه آبادی ها مـی توانند از آن استفاده نمایند .
طبق طومار شیخ بهایی آب رود خانـه بـه 33 سهم تقسیم مـی شود کـه به وسیله نـهرهایی کـه از رودخانـه منشعب مـی شود و آن ها را مادی مـی نامند ، آب را بـه قراء و دهات مـی رسانند. سهام مزبور بـه قرار زیر است:
1- بلوک لنجان شش سهم
2- بلوک النجان چهار سهم
3- بلوک ماربین چهار سهم
4- بلوک جی شش سهم
5- بلوک کرارج سه سهم
6- بلوک رودشتین شش سهم
7- بلوک برآآن چهار سهم
شش سهم لنجان و آیدعمش بـه 113 سهم تقسیم شده و همـین سهام دوباره بـه 357 سهم قسمت مـی گردد . چهار سهم النجان مابین مادی ها بـه 5/47 قسمت شده و مجدداً بـه 15/115 سهم تقسیم مـی شود . شش سهم جی بـه 37 سهم و مجدداً بـه 754 سهم تقسیم مـی شود.
سه سهم کرارج بـه 12 سهم و مجدداً بـه 387 سهم تقسیم مـی شود.
شش سهم رود شتین بـه 24 سهم و بعد بـه 230 سهم تقسیم مـی شود.
چهار سهم بر آآن بـه 15 سهم و دوباره بـه 860 سهم تقسیم مـی شود.
مادی ها
کلمـه مادی درون اصفهان اصطلاح محلی هست و بـه معنی نـهر آب است. چندین مادی از زاینده رود منشعب مـی شوند و مزارع باغ ها و خانـه های اصفهان را مـی سازند. مادی های مشـهور عبارتند از:
1. مادی نیـاصرم – بزرگترین مادی های اصفهان هست و مسیر آن بیشتر نزدیک رودخانـه هست و که تا یک قرن پیش حد جنوبی شـهر بـه شمار مـی رفته است. این مادی درون کنار پل مارنان از رودخانـه جدا شده و از کنار محله لنبان و باغ جنت بـه طرف مشرق مـی رود و نزدیک خیـابان بـه سه شاخه منقسم شده و اراضی جی را مـی کند و به طرف خوراسگان و زردنجان و سروشفادران مـی رود.
ابن حوقل، جغرافیـانویس عرب کـه در قرن چهارم هجری اصفهان را دیده است، از این مادی بـه نام «یـاسرم» نام مـی برد (صوره الارض: ترجمـه فارسی، ص 108، چاپ تهران).
2. مادی فرشادی – محل انشعاب آن بالاتر از نیـاصرم و در کنار قریـه ناجوان (ناژوان) ماربین هست و آب آن مادی نیـاصرم است. این مادی از محله لنبان و شمس آبادی عبور کرده و از زیر خیـابان چهارباغ داخل مدرسه سلطانی چهارباغ شده و از محله دولت خارج شده و از شمال محله خواجو مـی گذرد و چهارباغ صدری و باغ های آن و محله خواجو و پای قلعه را تمام سرسبز و آباد مـی کند و بعد بـه محله ترواسکان و پافجان و ساسان و دهمرتین مـی رود و از شـهر خارج شده و اراضی جی را مـی کند و کمتر وقتی آب آن مـی ایستد، زیرا کـه شورابه و زایش دارد.
3. مادی شاه – نام دیگر آن یـا جوی شاه هست که خاصه عمارت ها و باغ های شاهی بوده است. آب آن نصف مادی فرشادی مـی باشد، و از لنبان و چهارسوی شیرازی ها و محله مستهلک و شمس آبادی عبور نموده و به دو شاخه وارد و دو حوض چهار باغ ، کـه مقابل درهای باغ هشت بهشت واقع بوده، مـی شده و از آن جا داخل باغ مذبور شده و باغ های شاهی و خانـه های دولتی و بعضی از باغ های چهار باغ را مـی ساخته است. (این مادی امروز هم درون همـین مسیر جریـان دارد، ولی از حوض های چهارباغ و باغ های شاهی و خانـه های دولتی خبری نیست؛ فقط قسمتی از باغ هشت بهشت و تمام باغ چهلستون درون محل خود باقی مانده و در سایر قسمت ها، خیـابان ها و کوچه ها و ساختمان ها جدید است).
4. مادی فدین – چون بعضی از سلطان ها شاخه ای از این نـهر را فدای نفس خود کرده و اکثر آن را وقف شـهر نموده بودند، بـه مادی فدا مشـهور بوده است؛ ولی امروزه آن را مادی فدین مـی گویند. محل انشعاب آن بالاتر از سه نـهر سابق الذکر هست و آب آن از مادی فرشادی زیـادتر هست و از لنبان و شمس آبادی عبور کرده و در محله دروازه دولت بـه دو شعبه تقسیم مـی شود. محل انشعاب را لت محمد حسین بیک مـی نامند. یک شعبه از آن بـه محل دربکوشک و بید آباد و چهار سوی علیقی آقا رفته و از کنار محله نو، کـه آب بخشگان نامـیده مـی شود، عبور نموده و باز بـه دو شاخه تقسیم مـی شود: شاخه کوچک تر، از زیر دروازه چهاررو (دروازه چهار راه) از شـهر خارج شده و قریـه سواری باغ جی را مـی کند و شاخه بزرگت تر، وارد باغ صفی مـیرزا شده و از آن جا بـه باغ کلعنایت رفته و باز سه قسمت مـی شود: یک قسمت آن بـه مصرف محله های قدیمـی دردشت و شاه شاهان مـی رسد و دو شاخه دیگر بـه بلوک جی و قریـه سودان و چنبرک مـی رود.
اما شعبه دیگر مادی فدین، از لت محمد حسین بیک بـه بعد، از محله دروازه دولت عبور کرده، داخل بعضی از باغ های شاهی مـی شود و از شمال مـیدان نقش جهان عبور کرده و داخل مدرسه ملا عبدالله مـی شود و به سه شاخه تقسیم مـی شود: شاخه کوچکتر بـه محله قصر مـی رود؛ شاخه بزرگتر از محله های یزدآباد و احمدآباد و کران و جنوب جوباره عبور کرده و به خارج شـهر مـی رود، و شاخه سوم از خان طباطبایی (کاروانسرای مخلص ) و مدرسه جده بزرگ درون بازار و محله گلبار (گلبهار) عبورکرده و داخل محله جوباره شده و از شـهر خارج مـی شود و بعضی قرای جی را مـی سازد. این نـهر بسیـار پر منفعت و پر برکت است.
5. مادی تیران – درون منتهی الیـه حد غربی شـهر جریـان دارد و آب آن بـه قدر مادی فرشادی هست و از کنار شـهر مـی گذرد، اما شاخه هایی از آن را جدا کرده اند. این مادی، محله چهار سوی شیرازی ها، محله نو، قسمتی از بیدآباد و شیش را آب مـی دهد و مورنان را سیراب نموده و به قریـه معروف بـه تیران آهنگران مـی رود و مزرعه های اطراف آن را مـی سازد و شاخه ای از آن هم آسیـابی را مـی گرداند و به شاخه مادی فدین، کـه به سواری باغ مـی رود، مـی ریزد: این نـهر همـیشـه پر آب است، مگر درون خشکسالی کـه بندرت که تا دو ماه بی آب مـی شود.
6. مادی قمش – محل انشعال این مادی بالاتر از نـهرهای سابق و معتبرترین آن ها است، زیرا محل انشعاب آن از زاینده رود چشمـه ای وجود دارد کـه اگر درون خشکسالی ها شورابه ای هم بـه آن نرسد، از چشمـه آن، کـه در صحرای دراز مزارع درچه واقع است، بـه قدر یک نـهر کامل آب مـی جوشد و پس از جاری شدن، باغ ها و مزرعه های متعلقه بـه خود را سیراب مـی کند. آب این نـهر از مادی نیـاصرم کمتر است، ولی از سایر مادی ها بیشتر است. این مادی از مـیان قرای ماربین مانند نصر آباد و گورتان و جوزدان عبور کرده و به قسمت هایی تقسیم مـی شود؛ چنانچه اول درون جلوی مسجد گورتان دو قسمت بزرگ شده و به دو طرف مـی ریزد، این محل صفای مخصوصی دارد. درختان درهم آن، کـه هیچ وقت آفتاب درون آن ها درست نمودار نیست، ریزش آب از دو طرف و صدای آن ، و آب و هوای این قسمت درون انسان تغییر حالتی پدید مـی آورد کـه بدون اغراق مصداق شعر صدرالدین خنجدی هست که گفته است:
ماربینت کـه نسخه ارم است آفتاب اندرو درم درم است
پل های زاینده رود – پل های مشـهوری کـه از حدود سرچشمـه که تا مصب بر روی بستر زاینده رود بنا شده بـه شرح زیر است:
1- پل اورگان معروف بـه پل حاجی کاظم کـه قافله رو بوده و ناحیـه ف و چهار لنگ بختیـاری را بـه یکدیگر متصل مـی کند.
2- پل زمانخان کـه فقط دو دهنـه دارد، یک بزرگ و دیگری کوچک و دارای سه پایـه طبیعی سنگی است. این پل درون آخر بلوک آیدغمش از بلوک لنجان واقع شده و تا شـهر اصفهان شانزده فرسخ مسافت دارد. راه ماشین رو نجف آباد بـه سامان و شـهرکرد از این پل مـی گذرد.
3- پل کله کـه این پل درون اول بلوک آیدغمش واقع هست و محل عبور و مرور اهالی شـهر و چهار محال است.
4- پل بابا محمود کـه در محمود از دهات گرکن لنجان بنا شده و با پل کله 48 کیلومتر فاصله دارد. این پل هم قافله رو هست .
5- پل فلاورجان کـه راه عبور و مرور قافله ها بوده و ماشین رو نیز هست و 12 کیلومتر که تا پل بابا محمود فاصله دارد.
6- پل مارنان درون قریـه مارنان (ماربانان هم نوشته اند) از قرای برزرود جی کـه سابقاً ابتدای شـهر اصفهان محسوب مـی شده. این پل کـه در دروه صفوی بنا شده، شـهر اصفهان را بـه جولاهه ارامنـه (جلفای امروز ) وصل مـی کند. ارامنـه مـی گویند نام این پل سر فراز بوده هست و آن یکی از ارامنـه متمول، بنا بـه مـیل یکی از سلاطین صفوی، ساخته هست و پادشاه او را سر فراز لقب داده است.
7- پل الله وردی خان یـا سی و سه پل کـه در دوره شاه عباس کبیر بنا شده و دو چهار باغ بالا و پایین را بـه هم وصل مـی کند.
8- پل جویی کـه بین دو پل الله وردی خان و خواجو واقع شده و واسطه اتصال باغ های سلطنتی شمال و جنوب رودخانـه بوده هست (نام این پل از جوی کوچک سنگی کـه روی آن تعبینـه شده بود مشتق شده است)
9- پل خواجو کـه زیباترین پل های زاینده رود هست و درون محل اصفهان قدیم (جی) واقع شده.
11- پل چوم کـه در شش کیلومتری مشرق پل خواجو واقع شده و قافله رو است.
12- پل سروش آذران کـه آن را پل سروشفادران و پل دشتی نیز مـی نامند و در شش کیلومتری مشرق پل چوم واقع شده و به واسطه تغییر بستر رودخانـه فعلاً از دهانـه های آن آب جاری نمـی شود و چشمـه های آن را ریگ گرفته است.
13- پل ورزنـه کـه در اواخر بلوک (رودشت) واقع شده و قافله رو مـی باشد.
14- پل جدید فلزی زاینده رود کـه بین پل های تاریخی سی و سه چشمـه و مارنان واقع شده و اصفهان را بـه جلفا مربوط مـی کند. ساختمان این پل بـه طول 136 متر و عرض 16 متر درون مـهر ماه سال 1327 شروع شد و پس از مدتی تعویق درون اتمام ساختمان آن سرانجام درون اردیبهشت سال 1338 ساختمان آن بـه اتمام رسید و بهره وری از آن شروع گردید. امروز کلیـه وسایل نقلیـه سنگین از روی پل مزبور مـی گذرد و منظور اساسی از ساختن این پل کاهش عبور و مرور و سایل نقلیـه سنگین از روی پل های تاریخی بـه منظور حفظ آن ها بوده هست .
بلوک های اصفهان با اسامـی قدیمـی و تاریخی آن ها
بلوک جی – بلوک جی درون دو طرف زاینده رود است. شمال رودخانـه را جی و جنوب آن را برزرود جی مـی خوانند. شمال جی بلوک برخوار و شمال شرق آن بلوک قهاب است. حد شرقی آن بلوک برآآن و حد جنوبی آن زاینده رود است. حد غربی جی بلوک ماربین است. خاک جی از دروازه زاینده رود است. حد غربی جی بلوک ماربین است. خاک جی از دروازه ظله که تا پل شـهرستان، نیم فرسخ و از پل مذکور که تا قریـه زردنجان و سروش بادران، کـه متصل بـه برآآن مـی باشد، یک فرسخ است. زمـین این بلوک شیرین و آب آن از زاینده رود هست و بعضی جاها نیز چشمـه و قنات دارد؛ صیفی خود را از چاه آب مـی سازند و باغ های آن کم است؛ ده های آن بـه ترتیب حروف الفبا عبارت هست از: آسنجان، ابر، ارداجی، باطان، برتیـان، بوزان (دارای مسجد قدیمـی هست و محراب گچبری آن بـه موزه ایران باستان درون تهران منتقل شده)، بیجی، پزوه (سابقاً این اسم را شفروه مـی نوشته اند، محمد شفروه از شاعران دربار ارسلان بن طغرل اهل این قریـه بوده است)، پنارت، جوهران، خاتون آباد، خابجان، خوراسکان (پنبه کاغذی آن معروف است)، زرد نجان (آب آن از مادی جی است)، سنجوان سور یـا سمسور (خربزه و طالبی آن معروف است)، سنجوان مره، سوارچی، سوار دز (اصفهوردز) سودان، قلعه برتیـانچی، طامـه (امتداد خیـابان چهارباغ کـه از قسمتی بـه بعد بـه خیـابان کاوه نامـیده مـی شود، مستقیماً بـه طامـه منتهی مـی گردد)، قلعه نو، کنگاز، اتشاران، خورشاد، لفزآآن، زآآن، چنگال، هستیـان، هرمنجد ازیسان، کردآباد، ساسان، منجان، بادرنگی، کند آمـیز، دهمرتین (ده مرد) باترقان، جیران، کوهسار، فرسان. درون بلوک جی غله و حبوبات بـه عمل مـی آید و در بعضی از باغ های آن هم کاهو و سبزی کاشته مـی شود ولی سبزی کاری عمده درون ابر و بوزان و خوراسکان است.
برزرود جی – نام قسمتی از شـهر اصفهان هست که درون ساحل جنوبی زاینده رود واقع شده. نواحی عمده آن عبارت هست از واهان، جلال آباد، دنبه، باقان، دستگرد، فرح آباد، هزار جریب، سعادت آباد، گلدی، پاچه (که امروز کوله پارچه تلفظ مـی کنند)، مصلی، شـهرز، (قصر آبشار کازرونی درون محل گلدی پاچه سابق هست و خیـابان آن دالان بهشت درون محل کوله پارچه و مصلی و شـهرز سابق است)، سیچان و حسین آباد و قینان و جلفا و سیرویـه و استخوارت و گرجی ها، فتح آباد، باغ همائی نیز جزو برزرود جی هست .
بلوک قهاب – از شمال بـه دهستان برخوار، از جنوب بـه برآآن، از مشرق بـه کوهپایـه و از مغرب بـه جی محدود مـی شود و ده های آن عبارت هست از: آب چوبه، ارزنان، امرزید آباد، اندوان، موران، بهاران، جلادران، جلمرز، جلوان، سوسارت (اسفهارت)، قهجاورستان، گلون آباد (محل جنگ محمود افغان با قوای شاه سلطان حسین، راهروان (دارای یک مناره تاریخی از دوره سلاجقه است)، دارک، دینان، وشگان، مولنجان، هفشویـه، جیـان، حصه، بقعه زینبیـه نیز، کـه از زیـارتگاه های شـهر اصفهان و درشمال شـهر واقع شده است، درون بلوک قهاب و جزو ناحیـه ارزنان است.
بلوک کرارج – درون جنوب شرقی اصفهان و در جنوب تقریبی زاینده رود واقع شده و شامل ده های زیر است: اصفهانک، بیشـه، پیـادان، بیدان (فودان)، پیزادان (فیزادان)، چریـان (دارای یک مسجد قدیمـی است)، چوم، دشتی (مرکز کرارج هست که فعلاً یک مسجد از قرن هشتم هجری دارد و سابقاً محل معتبری بوده و دو مناره داشته هست که آن را خراب کرده و از آجرهای آن کاروان سرایی ساخته اند)، دنارت، راشنان، قلعه شور، کیچی (محل ساخلاف جابربن عبداله انصاری هست و تمام آن ها بـه امـیر معروفند، مانند امـیر حسن و امـیر حسین و غیره)، اشکاوند (از قرای مـهم کرارج هست و ویرانـه های چند مسجد قدیمـی درون آن باقی است)، جودرمان، مردان، ساچان، ازوار، کوزبان (که کوزه دان تلفظ مـی کنند)، فوهه، ولکان، سروشفادران یـا سرو شبادران کـه در اصل سروش آذران بوده هست (که گرمک ممتاز دارد)، حیدر آباد، فردان.
بلوک برآآن – کـه در جنوب شرقی اصفهان و در جنوب بلوک قهاب واقع شده و مشرق آن کوهپایـه و مغرب آن کرارج است. قسمتی از زاینده رود درون وسط این دهستان است. درون دوره ی ساسانیـان بسیـار آباد بوده و در دو طرف رودخانـه امتداد دارد. ابتدای این بلوک درون فاصله 18 کیلومتری مشرق اصفهان شروع مـی شود و انتهای آن درون فاصله 42 کیلومتری شـهر است. سابقاً برنجکاری هم داشته و باغ های وسیعی درون آن بوده است. سرچشمـه آب آن از رودخانـه هست و قنات هم دارد. ده های آن عبارت هست از: آباد، آباد سلیمان، ارم، پشت، ازوار، ازوارچه، ازیران (که دارای یک مسجد از قرن هشتم هجری هست که اخیراً تحت تعمـیر واقع شده)، اسفینا، اندلان ، ایچی، باچه پیله وران، تیمـیارت، جاجا، جور، جاریـاگا (که مناره سالم از دوره سلجوقی و مسجد مخروبه از قرن هشتم دارد )، چرخاب، دستجا، دولاب، زغمار، زیـار (که دارای یک مناره زیبای سلجوقی است)، کاج شـهروردز (در کاج یک مسجد از قرن هشتم وجود دارد)، کاروانچی، کبوتر آباد، کرتمان، کرم، کرچگان، برسیـان (این دهکده حد فاصل بین برآآن و رودشت هست و یک مسجد و مناره بسیـار عالی از دوره سلجوقی مورخ بـه سال 491 هجری دارد)، شیدان (شیدوس )، فساران، قارنـه، اشکشان، حسین آباد اسفهارانچی، آسمانچی، چرمـهین.
بلوک رودشت یـا رودشتین – ابتدای آن درون 50 کیلومتری مشرق اصفهان و انتهای آن باتلاقخونی درون فاصله 160 کیلومتری شـهر است. ده های آن عبارت هست از: ابوالخیر، اشکهران، باجیک آباد، بلان جمبزه، جندان، خورچان (خرم چوم تلفظ مـی کنند)، خویـا، شاه توز، شاه کرم، شـهرستان، طهمورثات فارفاآن (یک قطعه نظامـی از دوره ساسانیـان دارد و آخرین نقطه رودشت درون نزدیکخونی است)، کفران (ضیـاء کفرانی شاعر معروف اصفهان اهل این ناحیـه بوده است)، کفرود، کلمان، ورزنـه نزدیکخونی است)، هراتچی.
بلوک کوهپایـه – درون مشرق اصفهان و مغرب نایین واقع شده وشامل این نواحی است: اردجه، اژیـه، بادفشان، باقرآباد، برزآباد، تودشک، جبل، جزه (جزنـه)، جشوقان، خان آباد، دخر آباد، زفره آباد، سکزی و هرند.
بلوک ماربین – شامل سده (همایون شـهر امروز) و اقرای اطراف آن است. (سده شامل سه ده : خوزان، ورنوسفادران، و پریشان هست و دارای مسجد های قدیمـی مـی باشد کـه مـهم ترین آن ها مسجد خوزان است. قلعه کهن دز یـا قهندز درون خوزان است) شمال آن کوه سید محمد و جنوب آن آتشگاه و زاینده رود است. درخت های مـیوه آن فراوان هست و گلکاری و سبزیکاری نیز دارد. دهات آن عبارت هست از : احمد آباد، احمد آباد وازیچه، آدریـان، آزادان، اسفریز، آشنستان، آفاران، الیـادران، اندان (قنات معروفی دارد اما نسبت بـه قنات دیمـیرتیـان درون فروشان سده درون درجه دوم است. قنات دیمـیرتیـان از مـهم ترین قنات های بلوک ماربین هست که خیلی قدیمـی و پر آب هست و آب آن هم کم و زیـاد نمـی شود. چون این قنات درون سرچشمـه دارای نقب ها و حفره های عجیب است، اهالی مـی گویند کـه این قنات بـه امر طهمورث معروف بـه وسیله دیوها حفر شده، 0بهارانچی، تیرانچی، جروکان، جعفر آباد، جوزدان، درباغ مـهیـار، درباغشاه، دستجرد مورچا، دهچی، دینان، رنان، زهران (زران و در اصل بـه طوری کـه مـی گویند رزان بوده)، عاشق آباد، کارلادان (بنای تاریخی منارجنبان اصفهان درون این قریـه واقع شده، ساختمان ایوان آن ، کـه روی قبر عمو عبدالله سقلا از زهاد قرن هشتم هجری بنا شده ، بـه سبک ساختمان های قرن هشتم هست و تزیینات کاشیکاری نیز از آن دوره دارد. دو مناره طرفین ایوان از سطح پشت بام آن هفت متر و تا سطح زمـین مجاور بقعه 17 متر ارتفاع دارند. احتمالاً درون دوره صفوی بـه بنای اصلی افزوده شده و آنچه درآن جالب توجه است، متحرک بودن مناره های آن هست که درون موقع حرکت یکی از آن ها دیگری نیز حرکت مـی کند. سنگ قبر عمو عبدالله مورخ بـه سال 716 هجری است)، کوجان، کوشک، هرستان (این دهکده نیز سابقه تاریخی دارد و به طوری کـه مافروخی نوشته هست صدو هفتاد سال قبل از اسلام، آذر شاپوران پسر آذر مانان از دیـه هرستان از طرف فیروز بن یزد گرد بـه اتمام باروی مدینـه جی فرمان یـافت)، کرتمان، تیرانچی، مـیان رشید، ولاشان، ککنان، نصر آباد (یکی از قزای زیبای ماربین و دارای باغ های مـیوه فراوان و مصفا مـی باشد. سر درون خانقاه نصرآباد از بناهای تاریخی و مورخ بـه سال 855 هجری درون این قریـه واقع هست و جنب آن مقبره مـیرزا طاهر نصر آبادی تذکره نویس معروف عهد صفوی واقع شده)، گورتان (به معروف اصفهان از آن جا هست )، کرم و کلیچه.
بلوک لنجان – بزرگترین بلوک اصفهان و با برکت تر از همـه آن ها لنجان و النجان هست که درون خود محل بـه چهار ناحیـه: آیدغمش، آشیـان، اشترگان گرگن تقسیم شده و هر یک از آن ها ده های متعدد دارد. لنجان درون قدیم دو شـهر معتبر داشته، یکی فیروزان درون لنجان سفلی و دیگری خان لنجان درون لنجان علیـا و ناحیـه اشیـان تقریباً 18 فرسخ قنات ومادی های پر آب دارد. برنجکاری اصفهان منحصر بـه این بلوک است. سابقاً تریـاک و پنبه آن هم مرغوب بوده است. باغ های بسیـار و درختان بی شمار از کبوده و چنار و غیره دارد. نواحی عمده آن عبارت هست از: ریز(زرین شـهر کنونی)، قهدریجان (کدرگان نان قدیمـی آن است)، مبارکه، کلیشاد، درچه (مزارع پیـاز آن معروف است)، دینان، ورنامخو است، سده، دیزی، فلاورجان (پانزده کیلومتری جنوب غربی اصفهان و یک پل تاریخی دارد)، اشتر جان یـا اشتر گان (در این دهکده یک مسجد بسیـار عالی از قرن هشتم هجری موجود هست که ارتفاع سر درون آن بـه 13 متر مـی رسد از کاشیکاری های آن دوره تزیین شده. نمای خارجی گنبد آن آجری هست ولی درون داخل از گچبری های بسیـار نفیس زینت یـافته و محراب عالی گچبری دارد. مناره های آن نیز ، کـه در طرفین سر درون واقع شده و بیش از دو ثلث آن بـه مرور زمان ریزش کرده و از ارتفاع آن کاسته شده، مانند منارجنبان متحرک است. این مسجد بـه وسیله ملک الوزراء محمد بن محمود بن علی الاشترجانی درون تاریخ 715 هجری بنا شده هست و یکی از بناهای باشکوه حومـه شـهر اصفهان است)، نوک آباد، باغ ابریشم، باغ بهادران، باغشاه، باغ کومـه، باغ ملک، باغ وحش، بندارت، برنجکان، بالان، بیستگان، خولنجان (خان لنجان معروف کـه ناصر خسرو درون قرن پنجم هجری آن را دیده و در سفرنامـه خود از آن نام نوشته است: چون بـه دروازه خان لنجان رسیدم نام سلطان طغرل بیک بر دروازه آن نوشته دیدم)، کلیشاد، گارماسه، چرمـین (چرمـین تلفظ مـی کنند)، سهر و فیروزان (کیـاد گان از ده های نزدیک فیروزان هست که دارای قلعه قدیمـی هست و بین اهالی معروف بـه قلعه «گبرها » هست و اکنون عصاره خانـه مـی باشد)، جوزدان، فران، سودرجان، کله (دارای یک پل قدیمـی است)، مدیسه (مردم مدرسه تلفظ مـی کنند)، طاد، جفره، سلوان (سهلوان کـه سابقاً از موقونـه مسجد شاه بوده)، زازوران، کافشان (کاه افشان)، دشتچی، دارجان، اجگرد، کرسگان، شرودان، درو درچه، گزینچه، مـهر نجان، اردال، قصر داود، فیلور جان (که آن را پیلرگان تلفظ مـی کنند)، نرکان، آب ارزن، افیونـه (که نام فعلی آن حاجی آباد است)، لارگیچی، اسفهران، درگنجه، گارنخود، قهشاورن، سمسان، مـیاد جان، فرارت قوهه، هرتخون، سنگانچی (که ده از موقوفه های مسجد شاه است)، پیر بکران (این دهکده درون 15 کیلومتری جنوب شرقی فلاورجان واقع شده. بقعه تاریخی پیر بکران کـه بر روی قبر محمد بن بکران متوفا بـه سال 703 هجری ساخته شده، یکی از بناهای تاریخی مشـهور اصفهان هست و داخل آن از تزیینات نفیس گچبری و کاشیکاری پوشیده شده. این تزیینات بین سال های 703- 712 زینت بخش بقعه مزبور شده و سبک بنا مغولی است. قبرستان قدیمـی یـهودیـان اصفهان نیز درون همـین محل هست و قبر استر از زیـارتگاه های مشـهور یـهودیـان اصفهان درون این قبرستان است).
بلوک برخوار – درون شمال جی و مغرب کوهپایـه واقع شده و راه شوسه اصفهان – تهران از مغرب این بلوک مـی گذرد. قرای مـهم آن عبارت هست از: آدرمناباد، امـین آباد، باغ مـیران، پراونـه، گز (این دهکده درون عصر ساسانیـان آتشکده ای داشته و آثار تاریخی معروف آن عبارت از مسجد سلجوقی گز هست که دارای یک مناره از دوره سلجوقیـان با تزیینات آجری است. درون دوره صفوی دخالت هایی درون این مسجد شده و تعمـیراتی بـه عمل آمده است. درون دوره صفوی دخالت هایی درون این مسجد شده و تعمـیراتی بـه عمل آمده است. مقدار کمـی کاشیکاری دارد و صحن آن خیلی بزرگ نیست. کاروانسرای گز هم، کـه از کاروانسراهای شاه عباسی هست و بنایی جالب مـی باشد، درون مجاورت این دهکده قرار دارد و فعلاً متروک و ویران است. درون گز درخت پسته مـی روید و درختکاری آن جا بیشتر از نوع سنجد است)، چاله سیـاه (دارای یک کراوانسرای شاه عباسی است)، حبیب آباد، درمـیان، دستگرد، دولت آباد (در دوره صفوی اولین منزل درون در سر راه اصفهان بـه شمال کشور بوده و بیشتر مـهمانان دولتی درون این محل استقبال مـی شده اند)، ده نو، رحیم آباد، شاپور آباد، کتایوننچه، گرگاب (خربزه معروف اصفهان از این ناحیـه است)، مادر شاه (دارای یک کاروانسرای شاه عباسی است)، مورچه خورت (جنگ معروف نادر و اشرف افغان درون بیـابان مورچه خورت اتفاق افتاده)، گردی، کته بونی، سین (خربزه آن معروف هست و دارای یک مسجد و مناره سلجوقی مورخ بـه سال 526 هجری است).
نجف آباد – خیـابان مستقیمـی کـه اصفهان را بـه نجف آباد وصل مـی کند،قریب 30 کیلومتر طول دارد و در اطراف آن جوی های آب و درختان سبز و باغ های ماربین واقع شده و نیز درحواشی اراضی مزروعی، درخت های سایـه انداز دارد. آب آن جا از قنات هایی هست که منبعش درون کرون هست و مـهم ترین آن ها قنات رحیم آباد هست و قنات زیرین، کـه آب آن ها درون طول چند فرسنگ درون سراشیبی جریـان دارد و تمام آسیـاهای تنوره ای کرون از آب آن ها مـی گردد. درون نجف آباد درخت های بادوام و توت و هلو و انار فراوان هست و لبنیـات و گوشت آن مشـهور هست و از صنایع یدی ، قالی بافی و ورشوسازی آن شـهرت دارد. از توابع آن قلعه شاه است. احداث نجف آباد از اقدام های دوره شاه عباس کبیر هست و نقشـه این قصبه، کـه امروز شـهرستان مستقلی است، از نقشـه شـهر اصفهان پیروی شده و دارای خیـابان های طویل و عریضی است.
کرون – از دهستان های نجف آباد و ابتدای آن از دو فرسخی مغرب نجف آباد شروع مـی شود و انتهای آن بیست فرسخ که تا نجف آباد فاصله دارد. بلوک کرون همـه قنات آب هست و از چشمـه مرغاب نیز مـی شود کـه منبع آن درون پای کوه های دالانکوه هست و تقریباً سی سنگ آب درون آن جاری مـی باشد. کرون بالا بـه بیـابان هایی منتهی مـی شود و اطراف آن درون نواحی کوهستان (گز) بـه عمل مـی آید کـه مانند گز خوانسار است. درون کوه های آن کبک فراوان هست و قرای مـهم آن عبارت هست از: آب گرم، احمد رضا، اران، اسفید واجان (گل رختشویی دارد)، افجان، الور، بودان، تندران تیران، (در اصل تهران بوده) جعفر آباد، خمـیران، قلعه ناظر.
چهار محال – ابتدای آن سیزده فرسنگی مغرب اصفهان درون بلوک لنجان هست و انتهای آن 28 فرسنگی شـهر و حد آن کوه های بختیـاری است. محصول دیم و آبی هر دو دارد ، آب فراوان و مراتع وسیع و مواشی زیـاد دارد. محصول های آن غله و صیفی از همـه نوع است، همچنین برنج و از مـیوه ها انگور.
چهار محال نیز چهار ناحیـه است: مـیزدج، راریـالار، کیـار، گندمان. مرکز چهار محال شـهر کرد هست و قرای بزرگ آن عبارت هست از: بروجن، چالشتر، قهفرخ، گندمان سورشجان، هفشجان، سامان، شـهرک، فارسان، خراجی، شلمزار، احمد آباد، دستناء، سورک، جونقان (یک کاخ تاریخی و قدیمـی از سردار اسعد بختیـاری درون این محل است)، چقاخور، زانیـان، سفید دشت، سواد جان، شولکستان، کوجان، ده چشمـه، دهنو، گشنیز جان، اردل، ناغان، آقبلاغ، مرغ ملک، اشکفتک، شمس آباد، فرادنبه، وردنجان ، تربیت و اغنام و احشام از آن جمله هست و مادیـان درون چهار محال شـهرت دارد. باغ های انگور و شکارگاه هایی مـهم دارد.
ف - ناحیـه سر حدی مغرب اصفهان هست که ابتدای آن از شـهر 12 فرسنگ و انتهای آن قریب سی فرسنگ است. غله خیز هست و آب فراوان و مراتع وسیع دارد. از طرف مغرب، بـه خوانسار و از جنوب، بـه چهارمحال و از مشرق، بـه کرون محدود مـی شود و به چهار ناحیـه تقسیم شده است: چادگان، تخماقلو، ورزق، گرجی و با مزارع کوچک غیر مـهمش قریب دویست و پنجاه مزرعه و قریـه دارد. مرکز آن داران و قریـه های آن عبارت هست از: آخوره، چادگان، مـیلاجرد، هزار جریب، سنگباران، سورشجان، هرچگان، اسکندری، گشنیز جان، سوار زن، جمال لو، ششجان، مـیان دشت، بوئین، شاهوردی شاه.
ف حاصل دیم نیز دارد و اهالی آن جا از ترک و گرجی و ارمنی مخلوطند. اهالی چادگان از نژاد ترکان شاملو هستند کـه در زمان شاه عباس بـه این ناحیـه آمده اند. گرجی ها از اهالی گرجستان هستند کـه در زمان شاه عباس بـه این ناحیـه کوچ داده شده اند. ف سرچشمـه نعمت اصفهان است، زیرا منبع زاینده رود درون این جا است. مراتع و شکارگاه هایی دارد و حیوانات وحشی نیز درون کوه های آن یـافت مـی شود. خرس ها از کوه های خوانسار بـه این ناحیـه مـی آیند و انواع طیور و از آن جمله کبک و دراج دارد.
شـهرضا (قمشـه سابق) - درون 14 فرسنگی جنوب اصفهان واقع شده و حدود خاک آن که تا امـین آباد و ایزد خواست است. انگور و کشمش شـهر ضا معروف هست و ده های عمده آن عبارت هست از: فضل آباد، موغان، منوچهر آباد، زرین آباد، دشت قمـیشـه، اشکنـه، آب باریک، اسفه، داریجان، خسرو آباد، دادستان، نسیم آباد، قصر جم، شریف آباد، فودان، حسن آباد، مـهر پویـه، بابوکان، مـهدی آباد، زیـارتگاه، قوام آباد، فرخ آباد.
اسفرجان - شش فرسنگ بالای قمـیشـه واقع شده و محلی بسیـار با صفا و باطراوت است. هوای سر حدی لطیف و آبشارهایی دارد و اگر سد آن معروف بـه سد قتلغشاه بسته شود، از محله های مـهم بـه شمار خواهد رفت. حومـه شـهرضا امروزه شامل دهستان های جرقویـه بالا و جرقویـه پایین و سمـیرم بالا و سمـیرم پایین است. سمـیرم و دهاقان بـه چهارمحال و شـهرضا محدود مـی شود.
در سمـیرم غله کاری، صیفی و پنبه کاری مـی شود. از مـیوه ها خربزه و باغ های انگور دارد.
اردستان و زواره – جزء تقسیم های قدیم اصفهان هست که بـه هشت محل تقسیم مـی شده. چهار محال آن بـه هم متصل بوده هست و بـه نام: رار، کیـار، گندمان، مـیزدج و چهار محال آن از هم جدا بوده بـه نام: سمـیرم، جرقویـه، اردستان، قهپایـه و هرند.
تقسیمات امروز اردستان کـه شـهرستان مستقلی است، عبارت هست از: اردستان بالا، اردستان پایین، گرمسیر، برزآوند، درون اردستان یکی از مساجد معروف دوره سلجوقیـان مورخ بـه سال 553 هجری وجود دارد، کـه از نمونـه های اصیل بناهای عهد سلجوقی درون ایران هست و تزیینات گچبری داخل آن نیز بسیـار جالب هست دیگر بناهای تاریخی آن، مسجد و مناره امام حسن مـی باشد. مسجد معروف زواره هم، کـه دوازده کیلومتر که تا اردستان فاصله دارد، از نمونـه های جالب بناهای عهد سلجوقی و مورخ بـه سال 530 هجری مـی باشد.
نظری بـه تحول های تاریخی شـهر اصفهان
تصویری از اصفهان پیش از اسلام
شـهر تاریخی اصفهان، کـه به موجب گفته ها و نوشته های شرق شناسان و باستان شناسان و ایران شناسان مشـهور دنیـا از سه شـهر معتبر تاریخی ردیف اول جهان بـه شمار مـی رود و نام آن بویژه درون جهان اسلام شـهرت خاص دارد، با دو نام تاریخی دیگر مترادف هست که هر یک از آن ها همواره نام دیگر را تداعی مـی کند؛ آن دو نام عبارت هست از زاینده رود و جی. از این دو نام کـه بگذریم، اسامـی دیگری کـه در کتب مورخان و نویسندگان و دیوان شاعران دوره های اسلامـی تاریخ ایران با اسم اصفهان همراه است، عبارت هست از : آتشگاه و ماربین و باغ کاران کـه یکی از مشـهورترین باغ های اصفهان از دوره سلاجقه بوده است. اینک نمونـه ای از شعر های شاعران اصفهان درون عهد سلجوقیـان و در زمانی کـه اصفهان پایتخت ملکشاه سلجوقی بوده هست و نام های تاریخی مزبور را بـه کار اند :
در کتاب محاسن اصفهان، تالیف «مفصل بن سعد بن حسین مافروخی اصفهانی» کـه در قرن پنجم هجری درون دوره پادشاهی ملکشاه و وزارت خواجه نظام الملک بـه رشته تحریر درون آمده است، نام اصفهان و جی و زاینده رود را، کـه در زمان سلاجقه بـه آن زرین رود مـی گفتند و این نام قدیمـی تر زاینده رود است، درون اشعار «صدر الدین عبداللطیف خنجدی» بـه این شرح مـی خوانیم:
ای چو سیم مذاب زرین رود اصفهان پر نوا شده ز تو رود
گشته این عین زندگی درون جی فی مجاریک کل شی ء حی
در لقای تو داشت خضر برات آب گشته ز شرم توست فرات
و درون جای دیگر این کتاب کـه ماخذی بسیـار معتبر به منظور اطلاع از اصفهان حدود هزار سال پیش هست ، درون چند شعر از اشعار ابوعامر جرواانی یـا کرواانی کـه از محله های آباد و مشـهور دوران سلاجقه بوده هست ، از جی درون ابیـاتی بـه زبان عربی چنین یـاد شده هست :
ترجمـه فارسی اشعار بـه این شرح هست :
سقی الله جیـا ان جیـا لذیذه من الغیث مایسری بها ثم یبکر
فلا بقه باللیل یوذیک لسعها لنوم و لا برغوثه حین تسهر
و ماء رکایـاها زلال کانـه اذاما جری فی الحق ثلج و سکر
«خداوند ، جی، این دیـار دلپذیر را مادام کـه مردمان ، شب و روز بدان جا رفت و آمد مـی کنند و از باران رحمت خویش سیراب گرداند .
که درون آن جا شبان گاه، هنگام خواب، نـه پشـه ای با نیش خود آزارت مـی دهد و نـه ککی، هنگام شب زنده داری تو را مـی آزارد .
آب چاه های آن زلالی هست که از گوارایی، آن گاه کـه آن را مـی نوشی، گویی کـه برف آمـیخته با شکر است».
و درون جایی دیگر از این کتاب ضمن اشعار صدرالدین عبداللطیف خجندی از آتشگاه و ماربین و زاینده رود و باغ کاران چنین یـاد شده هست :
اصفهانا درون آرزوی توام گشته انده فزای و شادی کم
عشکلیت بـه خواب مـی جویم زنده رودت درون آب مـی جویم
ماربینت کـه نسخه ارم است آفتاب اندر او درم درم است
هر یک از باغ هاش صد بیشـه گم شده درون مـیانش اندیشـه
سبزه زار فلک ز غایت رشک چهره کرده ست از ستاره پر اشک
برد گلزار تو ز چرخ کلاه گو نگه دار جا کـه کار آن است
گر دهم شرح مـیوه زشت بود مختصر، مـیوه بهشت بود
نام اصفهان و جی درون کهن ترین ماخذ موجود ایران و جهان
در کتاب هرودت، مورخ مشـهور یونانی قرن پنجم قبل از مـیلاد (484 – 425 ق م )، اسم اصفهان بـه نام پارتاکنا و جای آن درون مشرق اصفهان کنونی ذکر شده کـه مسکن قبیله «پارتا کنیـان» از قبایل مادهای ایرانی بوده، و مادهاانی بودند کـه اولین دولت پادشاهی قدیم ایران را بـه پایتختی اکباتان (همدان) درون مغرب فلات ایران بـه وجود آورند و پادشاه مشـهور آن سلسله، هووخ شتره، بـه اتفاق دولت بابل قدیم، دولت خونخوار آشور ار از بیخ و بن برافکنده و پایتخت آن دولت سفاک دنیـای قدیم یعنی نینوا را با خاک یکسان د.
دیـاکونوف درتاریخ ماد مـی نویسد: «مرکز پارتاکنا شـهر گابای یعنی جی امروز بود کـه همان گابی و گابه پارت ها (اشکانیـان) وزمان ساسانیـان هست و درون 5/3 کیلومتری مشرق اصفهان قرار دارد.» و مـی افزاید کـه مارکوارت صحیح ترین اشتقاق این نام را بـه دست داده است؛ یعنی پارا – ایتا – کا، بـه معنی ناحیـه ای کـه توسط رودخانـه ای شسته شده باشد. دیـاکونوف مـی گوید: «در آسیـای مـیانـه نیز این نام شنیده شده است». محدوده جغرافیـایی پارتاکنا یعنی اصفهان دوره مادها نیز درون تاریخ ماد «دیـاکونوف»(= دیـاکونو) بـه شرح زیر آمده است: «پاراتاکنا از سمت جنوب با کشور کوهستانی پاریس (پرسید باستانی) هم مرز بود و از جنوب غربی بـه دره های رودکان و کرخه محدود مـی شد و از طرف مغرب نیز با آشور مرز مشترک داشت.»
دیـاکونوف مـی نویسد: «ماد پارتاکنا، یعنی اصفهان کـه زاینده رود بود آن را مـی کرده است، مـیان دو رشته کوه متوازی واقع بوده؛ درشمال، کهرود (قهرود)، رشته ای از کوه های کرو درون جنوب، رشته کوه های جنوبی ایران. ظاهراً پارتاکنیـان کـه در مشرق اصفهان امروز مـی زیسته اند از دیگر قبایل ماد جدا مـی زیستند و گاهی جزء ایشان محسوب نمـی شدند. نام گابای کـه مرکز پارتاکنا یعنی اصفهان قدیم بوده است، متعاقباً درون دوره های هخا و سلوکی و اشکانی و ساسانی بـه گابیـانا و گابیـانـه و گابیـان و گابینا و گابین و گابی وو بعد از اسلام بـه جی تبدیل شده است، چنان چه کـه امروز بـه همـین اسم نامـیده مـی شود و بلوک وسیعی درون مشرق و شمال شرقی اصفهان هست مشتمل بر قراء و قصبات و روستاهایی حاصل خیز و آباد و پر برکت و با نام هایی کـه در زبان پهلوی دوره اشکانی و ساسانی ریشـه دارد و هنوز هم بعد از گذشت قرن ها بـه همان نام ها گفته و نوشته مـی شود، بـه شرح زیر است.
اسنجان، ابر، ارادجی، باطان، برتیـان، بوزان، بیجی، پزوه (شفروه سابق)، پنارت،گوهران (جواهرات ـ بعد از اسلام)، خابجان، خواراسکان(سابقاً پنبه کاغذی آن معروف بوده)، زردنجان، سنجوان سور(سمسور امروز کـه خربزه و طالبی آن معروف است)، سوارچی، سواردز (اصفهوردز)، سودان، طامـه، کنگاز ـ اتشاران، قلعه نو، خورشاد، لفزاان، چنگان، هستیـان، کلمخواران، هرمنجد، ازیسان، کردآباد، ساسان، منجان، بادرنگی، باترقان، جیران، کوهسار، فرسان، زاآن و بعضی دیگر.
در روزگار پیش از اسلام، جی بـه منطقه ممتد و وسیعی اطلاق مـی شده کـه دو ساحل شمال وجنوب زاینده رود را درون بر مـی گرفته و رودخانـه، چنان کـه امروز هم مشاهده مـی شود، بین اراضی جی جریـان داشته است، ولی امروزه با دو نام مشابه سر و کار داریم کـه از قرن ها پیش و در دوران اسلامـی تاریخ اصفهان متداول شده است، یکی جی کـه همچنان بـه اراضی شمال رود خانـه اطلاق مـی شود و دیگری «برزرود جی» کـه اراضی ساحلی جنوب رودخانـه بین پل جی (پل شـهرستان) پل مارنان (ماربانان) را درون بر مـی گیرد. اسامـی قدیمـی آن مانند: بافان، دستگرد، شـهرز، سیچان، قینان، سیرویـه (شیرویـه)، گرجی ها و فرح آباد و سعادت آباد به قوت خود باقی است.
اصفهان مقارن تشکیل دولت پادشاهی ماد
گابای و گابه مرکز اصفهان قدیم ظاهراً درون آغاز قرن هفتم قبل از مـیلاد کـه دولت بزرگ عیلام با پایتختی شوش بـه دست آشور بانیپال فرمانروای قهار و سفاک آشور بر افتاد، درون قلمرو دولت انشان قرار گرفت و سالیـانی چند مرکز دولت مستقل پارسی زبان انشان بوده است. یـاد آوری مـی کنیم کـه محل دقیق انشان با انزان هنوز هم بـه تحقیق معلوم نشده، ولی بنابر آنچه پروفسور گیرشمن و دیـاکونوف درون تحقیقات خود آورده اند، بانی آن «چی شپش»(= چیش پیش) پسر هخامنش، سردودمان سلسله هخا، بوده و کنبوجیـه (کنبوجیـا، کمبوجیـه=کامبیز یونانی ها)، پدر کوروش، از سال 600 که تا 599 م حکمرانی انشان را از طرف هووخ شتره، پادشاه بزرگ ماد، کـه دولت پادشاهی ماد را وسعت داد و به یک امپراتوری مقدم بر هخا ها تبدیل کرد، بـه عهده داشته است.
ظاهراً محدوده انشان حد شرقی ممالکی بوده هست که بابلی های قدیم از موجودیت آن اطلاع داشته اند و در ماخذی دیگر آن را با منطقه شرق و جنوب شرقی قسمت مال امـیر بختیـاری (= مالمـیر=ایذه ،ایذج) منطبق دانسته اند.
اصفهان و جی درون عهد هخاان و درقلمرو سلوکیـان که تا ساسانیـان
جلگه اصفهان کـه در مـیان بیـابان ها و کوه های خشک مرکزی ایران استقرار دارد، نظر بـه اهمـیت و موقعیت خاص طبیعی و جغرافیـایی خود، از جمله بلادی هست که شاید تاریخ و سابقه ایجاد آن بـه سابقه و قدمت موجودیت خود فلات ایران برسد و در تمام دوره های تاریخی، شـهری بزرگ و مشـهور بوده است؛ نظر بـه وضعیت جغرافیـایی خاص این شـهر کـه در محل تقاطع راه های عمده سرزمـین ایران قرار دارد، از جمله اقامتگاه های سلطنتی شـهریـاران هخا بوده و به نام «گابای» و «گی» درون پارس علیـا از اهمـیت خاصی برخوردار بوده است. استرابون (استرابو) جغرافیـادان یونان (40 ق م – 40 م ) مـی گویند کـه شـهر اصفهان از مراکز مـهم کشور درون زمان هخاان محسوب مـی شده است. اسکندر مقدونی کـه سلسله هخا را منقرض کرد و تمامـی محدوده ایران را درون قلمرو فرمانروایی خود درون آورده نیز بـه این شـهر توجه خاص داشته هست و بنابر آنچه مورخ برزگ قرن چهارم هجری، حمزه اصفهانی، درون کتاب اصبهان و اخبارها آورده است، بـه ایجاد بناهایی درشـهر باستانی اصفهان علاقه نشان داده است. حمزه مـی نویسد کـه شـهر اصفهان را بـه فرمان اسکندر،معماری بـه نام جی فرزند زراده اصفهان را بنا نمود و از این جهت بـه نام جی شـهرت یـافت و درباره سابقه قدیمـی تر آن مـی گوید: درون حقیقت بنای این شـهر قبل از سلطنت جمشید (از سلسله پیشدادیـان) بنیـان یـافته هست و درون آن هنگام کـه افراسیـاب ترک، مداین ایرانشـهر را خراب مـی کرد، این شـهر را نیز ویران نمود، سپس بـه هنگام پادشاهی «خمانی جمـه آزاد» بهمن بن اسفندیـار، تجدید بنای آن صورت گرفت و هم او بود کـه فرمان بنای باروری عظیم شـهر را صادر کرده بود. حمزه مـی گوید: بـه هنگام ورود اسکندر نیمـی از این باروی عظیم صورت اتمام یـافته بود و اسکندر، کـه قصد اقامت درون آن را نداشت، بـه ایجاد بناهایی دیگر نیز تمایلی ابراز نکرد. حمزه اصفهانی درون تاریخ پیـامبران و پادشاهان مـی نویسد:
«همای چهر آزاد، شمـیران بهمن و «هما» لقب داشت و مقر فرمانروای او بلخ بود. روزی لشکریـان وی با رومـی ها جنگیدند و گروه بسیـاری را اسیر گرفتند و هما بناهای آن ها را بـه ساختن بناهای موسوم بـه «مصانع اصطخر» کـه به فارسی «هزار ستون» مـی گویند، برگماشت؛ این بناها سه ساختمان و در سه مکان بود: یکی درون جانب اسطخر، دوم درون راهی کـه به ولایت دارابجرد (دارابگرد) مـی رود و سوم بر راه خراسان. درون اصفهان نیز درون روستای موسوم بـه تیمره شـهری زیبا و شگفت آور ساخت و آن را حمـهین نامـید کـه این شـهر بـه دست اسکندر ویران شد. درون خور یـاد آوری هست که درماخذ دیگر این شـهر را «خمـیهن» و «خهبین» کـه احتمالاً «خمـین» امروزی هست نیز ضبط کرده اند و نام خود هما (= همای) را نویسندگان ایرانی و عرب درون قرون وسطی «خمای» هم نوشته اند و سرانجام آن کـه نام ملکه ایرانی روزگاران باستان «همای چهرآزاد» و «خمای جمـه آزاد» نام بهمن اسفندیـار است.
در باره وسعت شـهر اصفهان درون دوره های پیش از اسلام نیز بنابر آنچه مورخان اسلامـی اصفهان درقرن سوم و چهارم هجری متذکر شده اند، شـهری وسیع و پر جمعیت بوده هست و حدود آن بـه کاشان و ری و همدان مـی رسیده است. ابن رسته، کـه نزدیک ترین مورخ دوران اسلامـی بـه عصر ساسانیـان است، مـی نویسد: «اصفهان خوره (= کوره = ناحیـه و استان) هست که پهنـه ای وسیع دارد و مردم متفقاً مـی گویند کـه هشتاد فرسخ درون هشتاد فرسخ مساحت آن هست و از مرکز آن که تا خوره شیراز، کـه از شـهرهای فارس است، هشتاد فرسخ مـی باشد». و سپس مـی افزاید کـه تا این زمان (یعنی قرن سوم هجری و زمان زندگی ابن رسته) قم و کرج نیز از اعمال اصفهان بود و خرج آن دو شـهر، داخل درون خراج اصفهان بود، ولی به منظور سهولت کار مردم هر دو منطقه (یعنی اصفهان و قم و کرج) «عبدالله بن کوشید» خراج آن دو شـهر را از اصفهان جدا نمود. پروفسور ارنست هر تسفلد، مستشرق معروف آلمانی اوایل قرن بیستم مـیلادی، نیز درون تحقیقات خود از تحریف نام «گابین» بـه «گی» و «جی» سخن رانده است.
در دوره سلوکی ها و جانشیـان اسکندر، کـه حدود هشتاد سال درون ایران سلطنت مطلقه داشتند، اصفهان از شـهر هایی بوده هست که حکومت آن بـه مناسبت اهمـیت تاریخی و امتیـازات جغرافیـایی، همواره مدعیـانی داشته است.
در تاریخ آن زمان بـه طور مکرر بـه نام پارتاکنا یعنی اصفهان و حکومت نشین آن گابای و گابینا بر مـی خوریم کـه بین سرداران جانشین اسکندر دست بـه دست مـی شده است؛ از آن جمله درون خزان سال 317 ق م آنتیگون، سردار معروف اسکندر، بعد از عقب نشینی از شوش درون محل گابینا (= گابی ، گی) با سردار دیگری بـه نام اومن مصاف داده است.
در تاریخ سیـاسی پارت، تالیف نیلسون دوبواز نیز آمده هست که آنتیوخوس چهارم سلوکی ملقب بـه اپیفانس (175- 164 ق م ) درسال 165 ق م بعد از تصرف ارمنستان بـه همدان و پرسپولیس (تخت جمشید) حمله برد، ولی مردم این نواحی بر او شود و چنان کـه در تواریخ دیگر این دوره هم ضبط شده، وی درون گابینای اصفهان وفات یـافت.
طی سالیـانی چند بعد از مرگ انتیوخوس چهارم (= آنطیوکوس)، درون غرب فلات ایران چند کشور پادشاهی مستقل بـه وجود آمد کـه مـهم تر از همـه پادشاهی الیمائیدها یـا عیلامـیان نام شده و منابع سکه شناسی نام یکی از پادشاهان آن ها را بـه نام کامناسکیر بـه دست مـی دهد کـه کشور او درون بهترین ایـام تاریخ خود از گابینا و اصفهان کنونی که تا خلیج فارس ممتد بوده هست .
در کتاب پارت ها یـا پهلوانان قدیم نیز آمده هست که بعد از مرگ آنتیوخوس ایپفانس درون گابه (= گابی کامناسکیرس)، گابیـانـه را بـه قلمرو خود افزوده و برای خویش عنوان «پیروز» اختیـار کرد و سپس حدود کشور خود را که تا خلیج فارس و سلوسیـا درون کنار دریـای «ایتره» (نام قدیمـی دریـای هند و بعداً دریـای سر خ یـا بحر احمر) امتداد داد.
به نظر مـی رسد از دوره ساسانیـان بـه بعد نام اصفهان کـه تصحیف و تحریفی از اسپهان (= اسپاهان، سپاهان، اسپدان، اسپدانـه، اسبه آن اصبهان) بوده ، جایگزین حکومت نشین آن یعنی گابیـانا وشده و امتیـازی کـه بر سایر شـهر های ایران آن زمان حاصل کرده از آن جهت بوده کـه ولیعهدنشین عهد ساسانیـان بوده است. درون خور یـادآوری هست که ارمنستان هم همـین برتری را داشته و در قلمرو ساسانیـان، گاهی ارمنستان و گاهی اصفهان، محل اقامت ولیعهد شاه ساسانی بوده است، ولی اصفهان علاوه بر این امتیـاز، درون دوره ساسانیـان محل سو قلمرو نفوذ و اسپوهران یـا اعضای هفت خانواده بزرگ ایرانی کـه مشاغل عمده و مناسب سلطنتی را دارا بوده اند نیز بوده است، و چنان کـه در تاریخ آمده هست سواره نظام ساسانی بـه هنگام صلح، درون مراتع اطراف اصفهان، مخصوصاً قسمت غربی این شـهر که تا دامنـه های کوه ها و سرچشمـه زاینده رود ، استقرار مـی یـافته است.
نام اصفهان درون ماخذ یونانی و اسلامـی
یونانیـان قدیم نیز با نام اصفهان آشنایی داشته اند ، از آن جمله بطلمـیوس ، جغرافیـا نویس یونانی ، بـه از اراتستن (275-195 ق م ) ، نام اصفهان را آسپادانا و آن را مشتق از اسپادا بـه معنی سپاه مـی داند .در فرهنگ های فارسی هم بـه این اشاره شده هست ، از آن جمله دربرهان قاطع آمده هست که اصفهان درون اصل (اسبهان) بوده هست و اسبه مخفف اسباه هست به معنی لشکر و سپاه . این شـهر را دارالیـهودی (به مناسبت ساقلیت یک جماعت یـهودی کـه در زمان بخت النصر دوم از بیت المقدس رانده شدند و گروه هایی از آن ها درون اصفهان و در محلی کـه هم اکنون بـه جوباره معروف هست ، اقامت اختیـار د ) نیز مـی گویند ، و اسبهان جمع سپاه هست . درون باره وجه تسمـیه اصفهان درون ماخذ اسلامـی ایران ، مانند کتاب اصفهان حمزه اصفهانی و طبقات المحدثین الوالشیخ انصاری و ذکر اخبار اصفهان حافظ ابو نعیم نیز مطلبی ذکر شده هست ؛ درون کتاب اخیر چنین آمده هست : هنگامـی کـه نمرود ، فرمانروای سرکش و طاغی بابل قدیم ، جنگ با خدا را آغاز کرد ،انی را بـه نواحی مختلف فرستاد که تا مردم را بـه ستیز با خداوند متعال برانگیزد ؛ زمان کـه اینان بـه اصفهان رفتند ، ساکنان این شـهر بـه آنان گفتند : ((ما هرگز بـه قدرت پروردگار را منکر نمـی شویم .)) آن گاه مـی افزاید کـه خداوند (به این سبب ) درون خاک اصفهان زعفران رویـانید و در کوهستان آن انگبین نـهاد . درون کتاب طبقات المحدثین با صبهان ابو محمد عبدالله بن حیـان اصفهانی ، معروف بـه ابوالشیخ انصاری (274-369 ه ق ) کـه با حمزه اصفهانی ، مورخ مشـهور اصفهان درون قرن چهارم هجری ، معاصر بوده و بر حافظ ابونعیم سمت استادی داشته هست ،جواب اصفهانی ها بـه نمرود بـه شکل ((اصبه کی کافر شد )) آمده هست که صورت تکمـیل شده آن درون قاموس با این شکل آمده هست : ((اسباه ، آن نـه کـه با خدا جنگ کند )) کـه اسباه و اسبه بـه ((جند ))و ((سپاه )) معنی شده هست و نتیجه کلی ای کـه گرفته مـی شود ، آن هست که همـین ((اسبه آن نـه = و اصبه آن )) یـاد شده درون عبارت فوق هست که اساس نام اصفهان بوده و به صورت ((اسبهان ))((اصبهان )) درآمده، چنان کـه کتاب تاریخ مشـهور حمزه اصفهانی هم درون قرن چهارم هجری اصبهان و اخبارها یعنی ((اخبار اصفهان )) نام دارد .
انتخاب اصفهان بـه پایتختی ساسانیـان
چنان کـه مفضل بن سعد بن حسین مافروخی اصفهانی درون رساله محاسن اصفهان ، کـه در قرن پنجم هجری و به هنگام سلطنت ملکشاه سلجوقی و وزارت خواجه نظام الملک طوسی تالیف شده ، بـه نقل از کتاب اصفهان حمزه اصفهانی آورده هست ، فیروزه پادشاه ساسانی و پدر بزرگ خسرو انوشیروان ، کـه از 459تا 483 م سلطنت کرد ، تصمـیم بـه انتقال پایتخت از تیسفون (= تیسپون و مداین ) بـه اصفهان گرفت و برای تهیـه مقدمات این کارفرمانی بـه نام آذر شاپوران فرزند آذر مانان ، پهلوان معروف روستای هرستان از دهات ماربین اصفهان ، صادر نمود مبنی بر اقدام سریع درون اتمام باروی جی بـه تاریخ صد هفتاد سال پیش از اسلام ، و او این بارو را با چهار دروازه بزرگ و برج ها و کنگره ها و جان پناه ها و تیر گذارها بـه اتمام رسانید ، ولی چون فیروز بـه سال 483م ، درون جنگ با هیـاطله (هیطل ها ، هیپتال ها ، هیپتالیت ها ) کـه در محدوده شمال گرگان که تا بلخ موضع گرفته بودند بـه قتل رسید ، فکر انتقال پایتخت بـه مرحله عمل درون نیـامد . حمزه اصفهانی مـی نویسد کـه به روزگار کیقباد شـهر دیگری بنا گردید وبه محدوده اصفهان افزوده شدو نام آن ((ایرانوثارت کواذ)) بود ؛ ولی درفرهنگ فارسی معین آمده هست که آن شـهر ((ایران وینارت کودا)) نام داشت ، یعنی ((ساخته و پرداخته قباد درون ایران )).
برج و باروهای جی
ابن رسته کـه تالیف خود الاعلاق النفیسه را درون سال 290 ه ق بـه پایـان رسانیده هست ، اصفهان را از بناهای اسکندر مـی داند و محل آن را درون زمـینی ذکر مـی کند و نام مساح آن را محمد بن ابراهیم مشـهور بـه محمد بن لره اصفهانی (در بعضی ماخذ دیگر : محمد بن لده اصفهانی ) آورده هست . او مـی نویسد باروی عظیم این شـهر چهار دروازه و صد برج داشته هست . حافظ ابو نعیم کـه معمولاً مطالب خود را درباره تاریخ اصفهان از کتاب های حمزه و ابوالشیخ گرفته هست ، مساحت شـهر جی را دو هزار جریب ذکر مـی کند و شمار برج های (= کوشک های ) آن را یکصد و چهار برج آورده ، کـه با فاصله های متساوی درون حصار شـهر مشاهده مـی شده هست .
معماری شگفت انگیز دروازه های تاریخ اصفهان
حافظ ابو نعیم اصفهانی کـه معمولاً با توجه بـه نوشته های معاصرین خود ، حمزه اصفهانی و حافظ ابوالشیخ ، درون کتاب خود بـه ذکر مطالب مـی پردازد ، مـی گوید : آذر شاپوران (= آذر شاپور ، آذر سابور) درون حین اتمام باروی جی چهار دروازه بر آن تعلیق کرد ، بـه این ترتیب کـه در روز یـازدهم برج (خورشید روز درون تقویم ایران باستان ) دروازه ای را کـه به طرف ((مـیدان بازار )) هست ، بساخت ونام آن را دروازه خورشید (= باب خور = خوربر) گذاشت و فردای آن یعنی درون روز دوازدهم (درتقویم اوستایی ، روزماه ) بنیـاد دروازه ای دیگر را گذاشت بـه نام دروازه ماه (= باب اسفیش یـا اسفیج = ماه بر ) و روز سیزدهم (روز تیر درون تقویم اوستایی ) اساس دروازه سوم را کار گذاشت بـه نام دروازه تیر (= دروازه تیر = دروازه طیره = تیربر = باب تیره = باب عطارد ) وسرانجام درون روز چهاردهم (روز گوش درون تقویم اوستایی ) دروازه چهارم را بـه نام گوش بر (= دروازه جوش = دروازه جهودان ؛ از آن جهت کـه به طرف یـهودیـه اصفهان نصب شده بود هست = باب الیـهودیـه) بنا نمود . توضیح این نکته لازم هست که کلمـه ((بر )) درون زبان قدیم اصفهان بـه معنی ((در )) و ((دروازه ))بوده و وقتی گفته مـی شده ((ماه بر )) یعنی دروازه ماه ، واین کلمـه کـه هنوز درون غالب لهجه بومـی بعضی روستاهای اصفهان و از آن جمله درون بلوک ماربین ونقاطی دیگر بـه معنی ((در )) بـه کار مـی رود .
مافروخی درون رساله محاسن اصفهان بـه نقل از حمزه اصفهانی آورده هست که آذر شاپوران بعد از نصب دروازه چهارم ، یعنی دروازه گوش (= جوش ، جهودان ) ، درون مجاورت آن دیـهی بـه نام ((آذر شاپوران )) بنا کرد و در آن دیـه سرایی عالی بساخت و در باغ آن ایوانی بلند بر پا نمود و آن را آتشکده ساخت وعواید آن روستا را وقف زمان خویش آورده هست که بر یکی از دروازه ها نوشته شده بود کـه ((اشتادویر )) سرپرست معماران و کارگران و مـهندسان مـی گوید : (( بهای نان و خورش عمله و کارکنان باروی جی درون طول مدت ساختمان آن بـه ششصد هزار درهم بالغ آمد .))
ابن رسته و حمزه اصفهانی و حافظ ابوالشیخ و حافظ ابونعیم درون مورد اعجاب انگیز بودن معماری دروازه های تاریخی جی چنین نوشته اند : از غرایب معماری این مجموعه ساختمانی آن هست که خورشید ، روز اول برج جدی (دی ماه ) از دروازه خورشید طلوع مـی کند و در پشت دروازه گوش (= جوش ، جهودان ) غروب مـی کندو روز اول سرطان (تیر ماه ) از دروازه ما ه بالا مـی آید و غروب آن درون پشت دروازه تیر (= طیره ، باب عطارد ) هست . ابن رسته متذکر شده هست که درون تعلیق دروازه های تاریخی اصفهان محاسبات نجومـی وفلسفی بـه کار گرفته شده هست .
ابن رسته کـه در اواخر قرن سوم وبه سال 290 ه ق کتاب جامع خود الاعلاق النفیسه را درون هفت جلد بـه پایـان هست (موجب تاسف هست که از این کتاب هفت جلدی کـه خود ، دایره المعارف کوچکی درون تاریخ و جغرافیـا بوده هست ، بـه غیر از یک جلد آن بـه دست ما نرسیده هست )، مـی افزاید کـه در زمان های اخیر (یعنی قرن سوم ) دروازه دیگری بـه نام (دروازه جدید ) بنا شده کـه نزدیکترین دروازه بـه وادی زرین رود (زنده رود ، زاینده رود ) هست و تمـیز ترین و زیبا ترین دروازه های اصفهان محسوب مـی شود . بـه استناد نوشته ابن رسته این دروازه ، قدیمـی ترین دروازه ای بوده هست که دردوران اسلامـی تاریخ ایران درون جی بنا شده هست . اینک از این دروازه ، مانند سایر دروازه ها ، اثری باقی نمانده هست .
ادامـه مقاله: مقدمـه ای بر اصفهان شناسی 2
[به رنگ سپید - مقدمـه ای بر اصفهان شناسی (1) آیند محلی سمسور در منطقه پانزده اصفهان]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 07 Jul 2018 19:09:00 +0000